یاد پدبرزگم انداختی 🥺🙂
سال۱۴۰۲/۱۲/۴بود روز جمعه 😭پنج شنبه بود رفتم توی اتاق حس کردم یه نفر اونجاس رفتم پدربرزگم دیدم به بالا نگاه میکنه منم توی چشماش نگاه میکردم که چرا اون به بالا نگاه میکنه 😭🙂ویک چیزی سیاه بود بالای سرش
خلاصه اینو که دیدم رفتم به مامانم گفتم که بابابزرگ حالش خوب نیس یه چیزی سیاه بالای سرشه و رفتیم این دختر عموم دستشو گرفت دید خیلی سرد انگار اینو از یخ دراوردنش ویاد حرف های معلم افتادم که وقتی قبض روح میخوان بشن سرد میشه بدنشون😭همه بودن همه
امبولانس رو صدا کردیم اون امد گفت که اگر نبریم بیمارستان چنددقیقه بعدش میمیره😭وعمه ام گفت نهههه نبرینش نهه وزن عموم راضیش کردورفت بیمارستان و صبح جمعه ساعت۱فوت میکنه من توی خونه بودم وحس عجبیه داشتم خیلییی😭وگریه، میکردم ساعت۴شد بابام امد گفت پدربرزگ سردخونه س😭همه چی اماده کردیم خونه رو تمیز کردم 😭💔و پدربرزگم بهشت رضا دفن شده😭💔اگر دیدین این پیام میشه فاتحه بخونین براش خیلی دستتون درد نکنه😭💔