مینیمالیست شدن یعنی چی؟

شادی عزیزم به پاس تمام پست هایی که با عشق در تمام این سال ها میذاشتین منم اجازه میخوام چند خطی رو براتون بنویسم...

کاملا درکت میکنم که خوشحال نباشی، چون برای شغلت زحمت کشیدی، قبول شدی، حتی ممکنه تو خستگی ها تو پریودی ها تو حال بدی ها این احساسات منفی بیشتر هم بشن 

ولی من بعنوان یک دوست مجازی، بعنوان یک مادر شاغل، بهت میگم تصمیم خوبی گرفتی 

شاید هرکس دیگه ای باشه چون خودش شاغل هست بخواد به نوعی بهت بگه ن اشتباه میکنی و....

ولی من صد در صد با هیدوا جان موافقم 

زمان کودکی پسر من مامانم و خواهرم شب میومدن خونه من می‌خوابیدند که من بچه رو صبح بیدار نکنم، یا خودمون میرفتیم اونجا میخوابیدیم، هیچوقت حتی پنج درصد از مشکلات مادران شاغل دیگه رو تجربه نکردم، ولی ی ی ی ی با اطمینان بهتون میگم آرامشی که بچه تون کنار شما تجربه میکنه با هیچچچچچچچ چیزی قابل قیاس نیست...

خصوصا اینکه کارمندی دیگه تو این دوره زمونه پولی هم توش نیست، البته که من هیچوقت بخاطر پول نرفتم سر کار، من روحیه م با تو خونه نشستن سازگاری نداره، تابستونا که مدارس تعطیله افسردگی میگیرم، با اینحال اگر عقل الان رو می‌داشتم و زمان به عقب برمی‌گشت حداقل تا ۳سالگی یا ۴سالگی پسرم سر کار نمی‌رفتم....

و در آخر اینکه همه زندگی بده بسون هست، باید ی چیزایی رو بدی و ی چیزایی رو از دست بدی، و خودت بسنجی ببینی کدوم کفه ترازو سنگین تر هست که قطعا آرامش گل دخترتون ارزشمندترین دارایی شما در آینده خواهد بود 😘😘😘

باید ی چیزایی بدی و ی چیزایی رو بدست بیاری اشتباه تایپی بود 😄😄😄

سلام عزیزم ببخشید من جواب میدم منم چندین ساله فقط لبلو قرمز استفاده میکنم حتی رژلب هم نمیخرم فقط همین 

عسلویه معمولا همه فروشگاه ها دارن باید بگی اصلش رو میخوام گیر میاد براحتی 

پیج گالری صادقی رو سرچ کنید توی اینستا اسمش و دقیق یادم نیست به انگلیسی بزنید فروشگاه شون تو بندر  نخل تقی هست سایت هم دارن ارسال رایگان من تمام محصولات پوست و روتین پوست و مو رو از اونا میخرم این پست تبلیغ نیست لطفا خودتون هم تحقیق کنید و ازشون تمام اطلاعات لازم رو بپرسید 

لطف شما به بنده زیاده 

خوب هستید و خوب می‌بینید 

حسمون متقابل هست 🫂

بله بچه هام دوسال و شش ساله هستن .و پسرم که بزرگه اتفاقا امسال می‌ره مدرسه و شخصیتش جوری هست که  بیشتر دوست داره من همراهیش کنم ..فک نکنین وابسته هست نه اتفاقا یه پسر مستقل هست نسبت به همسالانش ولی تو موقعیتهای غم و شادی حضور من براش پررنگتره و ته ته دلش خیلی پسر احساسی هست ..

اصلا و ابدا بخاطر خواب صبحگاهی نیس چون اصولاً آدم سحر خیزی هستم 

و اصلا و ابدا بخاطر خواهر و مادر نیست..چون روابطم محدود نظام مند هست .. ..اما میگم همیشه یه استرس نهان دارم و اون بخاطر کارمه و ..می‌خوام همه کارامو با خیال راحت و آرامش انجام بدم نه بدوبدو ..

از دید من موفقیت بچها مهم تر از حیف بودن تجربه و بیمه و مالی خودمه ..موفقیت از دید من مثلا رتبه بالای کنکور و پزشکی و اینا نیست اصلا و ابدا ..موفقیت بچه هام یعنی خودشون تو هرجایی و جایگاهی باشند راضی باشند و دلخوش ..همین ..و اینک وقتی از خونه ما رفتن با دلخوش و لبخند یادکنن از من مادر ..همیشه به همسرم میگم در بهترین حالت پسرم ۱۰سال مهمون ماست چون ده ساله  دیگ یا می‌ره دانشگاه به شهر دیگ یا تصمیم بگیره بره خارج از کشور ..فقط چند سالی مهمون ماهستن ..چه بهتر روزای خوب براشون بسازیم 

از لحاظ مالی در سطح متوسط هستیم همسرم کارمند هست و بیمه و اینا اوکی هست .و اگ بخوام استعفا بدم ی آپارتمان دارم که اجازه ش ماهیانه حول و حوش ۸تومن هست و کمی درآمد ازونجا دارم 

چقدر خوب شد باهاشون صحبت کردم ..جسارتا میتونم بپرسم شغل شما چی بود

همسرم میگند ده سال رو برو با بیست سال بازنشسته شو..اما بازم تصمیم خودته ..تو به لحاظ مالی نترس من همه جوری حمایتت میکنم ..

و اینم بگم این دوستای که پسرم پیش دبستانی بود تو کلیه جلسات و جشن ها مرخصی گرفتم و همراهیش کردم ..ولی به مدت فکر اینکه از مدرسه بیاد و من نیستم مثل خوره به جونم افتاده ..که چرا باد من مادر نباشم اون لحظه 

میدونم هستی جان.مثلاهمسرم نماز ظهرشو میخونه مال عصرش شاید یکساعت بعدبخونه، یا یهو توی بیکاری دورکعت قضابخونه اینجوری. ترجیح میدم این بحث همینجاتموم شه که تاپیک به حاشیه نره. ممنون ازتوجهت

و یه موضوعی که هست 

تقاضای جابجایی توی شغلم رو دادم به یه بخشی که استرس و فشار کاریش کمتره.. شفاها موافقت شده و انشالله تا دوماه نهایتا این اتاق میفته   دعا کنه بزودی اتفاق بیفته ..می‌خوام یه مدت او ن قسمت کارکنم و اگ برام اون آرامشی که مد نظرمه بود که فعلا بمونم و اگ نه  که تصمیم جدی رو بگیرم 

اسمم فاطمه هستش عزیزم.

من در حال حاضر کار مثبتی که انجام میدم،خونمونو یهو نمیریزم بیرون، مثل قدیما.

هرکس بالاخره اشتباهی داره، اشتباه مامان منم همین بود که یهو خونه رو به هم میریخت و به خاطر حجم وسایل، ما اذیت میشدیم.

 دیگه اینکه سعی میکنم کمتر و کمترو کمتر خرید کنم تا دچار اون حجم انباشتگی نشم.

الهی بهتریم ها براتون رقم بخوره دوست نازنینم 

واقعا کار بانک سخت و طاقت فرساست...

پدر من کارمند بانک بودن و باز از نزدیکان بانکی زیاد داریم 

من آزمون کتبی بانک رو دادم اون زمان و قبول هم شدم  ولی پدرم نذاشتن مصاحبه رو شرکت کنم چون معتقد بودن برام سنگین هست و درخواست شون این بود که فقط معلم بشم و الهی شکر دانشگاه فرهنگیان قبول شدم 

ولی خب کلا من معتقدم زنی که انتخاب میکنه شاغل باشه خودش خواسته که سختی بکشه، از خواب صبح بزنه، با هرکسی تو محیط کار سر و کله بزنه ، الان معلمی هم همچین راحت نیست با بچه های پرتوقع این دوره زمونه، کلی انرژی میگیره از آدم 

زندگی همینه باید ی چیزایی رو بدی تا در مقابلش ی چیزایی رو بتونی بدست بیاری 

ممنوم که وقت گذاشتی دوست عزیزم 

واقعا لطف کردین از پیاماتون اسکرین گرفتم که بعدها سر فرصت بخونمشون و  بهشون خوب فکر کنم ..الهی که بهترینا براهممون اتفاق بیفته

😘

😘

بسیار زیبا👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻

عزیــــــــــــــــــــــــــزم🫂💕🫂