کیا تو خانواده ضعیف بزرگ شدن

دقیقاماهم یبارشوهرم اوایل ک ازدواج کرده بودیم گفت چراخانواده پدرت ماروتوهیچ مراسمشون دعوت نمیکنن منم مردم ازخجالت،یبارباوکلی اصرارهمسرمومجبورکردم بریم تهران خونه عموم انقدرخودشوخانوادش بهمون بی احترامی کردن شب نموندیم اومدیم بیرون،همسرم جایگاه اجتماعی خیلی خوبی داره خیلی بهش برخورد

مادرم بعدازازدواج من جداشدولی دیگه چ فایده الان ناراحتی اعصاب داره هزارویک جورمریضی داره

ما هم ضعیف نبودن فکر جمع کردن بودن 

دوسال یه مانتو تن ما بود 

خدا ازشون نگذره بسر آمده حکیم است. ، میدونم چی میگی میدونم چی کشیدی ، خدا روشکر که الان وضعیتت بهتره عزیزم 😍

سلام. بیایین تاپیک اخرم

من هرجایی میرم محاله پیشنهاد ازدواج ندن ولی وقتی بعدش سوالاشونو میپرسن و میفهمن تعدادمون زیاده و هیچ کدوم ازدواج نکردیم .فرار میکنن .دیگه تصمیم گرفتم هرکی سوال کرد بهش بگم قصد ازدواج ندارم تا بیشترازین خوار و خفیف  نشدم

پدرم کارتن خواب شده والان دیگه اصلاخبری ازش ندارم،فکرمیکنی خوشبخت میشن الان ازدیدکل فامیلم من خیلی خوشبختم همسرم تحصیل کردست، جایگاه اجتماعی خوب،خونه زندگی عالی ولی خب همش سرکوفت

دقیقا من عین تو بودم استاتر هرچی تاالان گفتی منم بودم تو خونه شوهرمم الان همینم

باباتوپیداکن

خانواده منم داشتن ولی برام خرج نمیکردن یعنی واسه بقیه آبجیام خرج میکردن ولی من نه انگار ااضافی بودم...

همون سالی یبارم نمیخریدن 

بزوررر و گریه و التماس اگه اونم میخریدن یا نه

ازمن ک دیگه گذشت امیدوارم آینده دخترم عالی بشه

عزیزم من شصت پام همیشه از کفشم بیرون بود مدرسه یبتر میخاست کفش بدن بهم سایزم نبود

برنجو روغن هم مدرسه میدادن بهمون.

معلم کلاس دومم وقتی فهمید مامانم بچه زایمان کرده لباسای نوزادی بچه هاشو‌ اورد برام بردم خونه و... ....... شب چله مامانم یه دونه پرتقال توی لوله بخاری قایم کرده بود همونو اوردیم خوردیم ...چادرمو پشت و رو میکرد 

مانتو خالمو کلاس اول پوشیدم و .....بگم یا بسه😂😂

ازش متنفرم متنفر

😭😭عزیزم انشالله خواهرت خوب میشه،قلبم درد گرفت

عزیزم یادمه تازه عروس بودم با خانوادم رفتیم مسافرت و خرید. موقع خرید بخاطر جیب همسرم که قناعتی کرده باشم دنبال لباس از دست فروش بودم بعد خرید ی روز که بین خانواده ها دعوا شد همونجا برادرم با لحن بد به همسرم گفت بی عرضه تو عرضه نداری زنت میره از دسد فروش لباس میگیره.  یگه هیج وقت باهاشون جایی نرفتم زندگیم پراز درده الانم باردارم و اون دردا امونمو بریده روزایی که تحقیر شدم و الان بدتر از همه چی همسرم داره برای برادرم کار میکنه و من شاهد اسن زندگی تلخ دیگه نمیخام نفس بکشم بدتر از الانم مگه هست