2777
2789
عنوان

کیا تو خانواده ضعیف بزرگ شدن

| مشاهده متن کامل بحث + 49656 بازدید | 762 پست

من مادرم تو خونه های مردم کار میکرد من و خواهر کوچیکمم صبحای زود بیدار میکرد با اتوبوس میرفتیم خونه های بالای شهر کار برای نظافت یه سری یادمه صاحبخونه قورمه سبزی درست کرده بود مادرم و صدا زد گفت غذاتونو بیرون تو حیاط بخورین بچهام خوششون نمیاد تو آشپزخونه بخورین آخه لباس بچهات خیلی پاره و زشته خیلی دلمون شکست بیچاره خواهرم همش میگفت چه غذای چه بویی داره اسم غذا چیه گفتم آبجی منم اسمشو نمیدونم خوردیم و تا 7 شب مادرم اونجارو نظافت کرد و مثل هر روز سوار اتوبوس شدیم برگشتیم خونمون مثل همیشه بابام مست جلوی در دسشویی افتاده بود و خوابیده بود از ترس اینکه بیدار نشه و مارو کتک بزنه میرفتیم تو کوچه من و خواهرم تا بابام از خواب پاشه الان خواهرم سرطان داره براش قورمه سبزی پختم و بردم گفتم آبجی اسم اون غذا قورمه سبزی بود یادته آبجی پاشو برات پختم بیا قربونت بشم بیا خواهر برات بمیره بیا بخور ولی دیر شده خواهرم دیگه هیچی نمیخوره هیچی آخ بمیرم برای تمام گشنگیات برای تمام بی کسیات نمیگذرم از پدرم 😭😭😭😭

خواهرم هم بازی بچگیهام تمام دردای عالم و به جون میخرم که تو درد نکشی عشق خواهر میدونم موهات چقد قشنگ بود بازم موهات بلند میشه قشنگ میشه تو فقط غصه نخور 😭خواهرم همه کسم پاشو بیا اطاق و با چادر مامان نصف کردم برای خاله بازی ایندفعه جر زنی نکردم نصف بیشتر و دادم بهت 😭بیا برات قورمه سبزی که عاشقش بودی پختم بیا بخور بمیرم بمیرم برای خواهرم بمیرم که دیگه نمیتونی غذا بخوری .آقا جانم آقا دلم خونه آقا جان هم بازی بچگیهام ؟ نگیر از من یا صاحب الزمان ادرکنی.

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

خدا اشکام دارن میریزن رو بالشتم الان فقط از خدا آرامش ابدی برای خودم و خواهر کوچیکم پروین جانم میخوام خیلی گشنگی خیلییی کلفتی های مامانم خیلی بدبختیا تو این چند سال کشیدم دیگه وقتشه برم با آبجی قشنگم تو بغل خدا😓😓

خواهرم هم بازی بچگیهام تمام دردای عالم و به جون میخرم که تو درد نکشی عشق خواهر میدونم موهات چقد قشنگ بود بازم موهات بلند میشه قشنگ میشه تو فقط غصه نخور 😭خواهرم همه کسم پاشو بیا اطاق و با چادر مامان نصف کردم برای خاله بازی ایندفعه جر زنی نکردم نصف بیشتر و دادم بهت 😭بیا برات قورمه سبزی که عاشقش بودی پختم بیا بخور بمیرم بمیرم برای خواهرم بمیرم که دیگه نمیتونی غذا بخوری .آقا جانم آقا دلم خونه آقا جان هم بازی بچگیهام ؟ نگیر از من یا صاحب الزمان ادرکنی.
من مادرم تو خونه های مردم کار میکرد من و خواهر کوچیکمم صبحای زود بیدار میکرد با اتوبوس میرفتیم خونه ...

عزیزم خدا شفاشون بده

قلبم آتیش گرفت 

قبلنا میگفتم نباید مث تو بشم بابا، چون تو خیلی مظلوم بودی، اما الان دقیقا می‌خوام مثل تو زندگی کنم و بمیرم🖤
عزیزم خدا شفاشون بدهقلبم آتیش گرفت

قربونت بشم منو ببخش ناراحتت کردم 

خواهرم هم بازی بچگیهام تمام دردای عالم و به جون میخرم که تو درد نکشی عشق خواهر میدونم موهات چقد قشنگ بود بازم موهات بلند میشه قشنگ میشه تو فقط غصه نخور 😭خواهرم همه کسم پاشو بیا اطاق و با چادر مامان نصف کردم برای خاله بازی ایندفعه جر زنی نکردم نصف بیشتر و دادم بهت 😭بیا برات قورمه سبزی که عاشقش بودی پختم بیا بخور بمیرم بمیرم برای خواهرم بمیرم که دیگه نمیتونی غذا بخوری .آقا جانم آقا دلم خونه آقا جان هم بازی بچگیهام ؟ نگیر از من یا صاحب الزمان ادرکنی.
يه سوال حس ميكنم الان در اين حد ك تو تايپيك حرف زديم فقر نيست

هست عزیزم خود من الان نون ندارم بخورم نه که ندار باشیم نه چونکه خانوادم انقدر خسیسن که حاضر نیستن پول بدن بهم منم بیمارم نمیتونم کار کنم 

اول ابتدایی اوضاعمون بشدت خراب بود ن چیزی برای خوردن داشتیم ن چیزی برای پوشیدن،ازدست یه پدربی غیرت معتاد،،،اصلایادم نمیره اول ابتدایی توی صف لباس همه طوسی بود برای من کرمی اونم کوتاه ،،،یکی ازمادرابرگشت به مادرم گفت حداقل یدست لباس براش میخریدی

خواهی ک جهان درکف اقبال توباشدخواهان کسی باش ک خواهان توباشد

طفلی مادرم ازفردای اون روزرفت سرکار،باهزارفشاربابای بی غیرتم وازاون روزبه بعدشایدخوردوخوراکمون ضعیف بودولی ازلحاظ ظاهرازهمه بهتربودم

خواهی ک جهان درکف اقبال توباشدخواهان کسی باش ک خواهان توباشد

منم این نداری رو تجربه کردم، یبار مدیر مدرسه صدام زد بهم لباس داد دم عیدی😁

 البته زمان ما خیلی ها وضعشون خوب نبود و واقعا من هیچوقت حسرت نخوردم، الان یاد اون دوران میفتم با اینکه سخت بود ولی شیرینه خاطراتش برام چون اونموقع خانوادمون جمعشون جمع بود

ای یار بکِش دستم                                                              آنجا که تو آنجایی...                                                           مولانای جان

هعععی خیلی وقت بود دلم میخواست در بارش حرف بزنم بلکه سبک شم ،

پدرم کارگر بود و حقوقش کم ،اما اما بدبختی عظما اینجا بود که مادری داشتیم بشددددت خسیس و تنگ نظر نسبت به بچه های خودش ،

اگر سر سفره غذای مختصری بود مثل کته ساده ،انگار گوشت تن اینو داشتیم می‌خوردیم ،

اصلا چشم نداشت غذا بخوریم ،خیلی سر سفره داد و هوار میکرد و منت میزاشت ،وای که چقدر مادرم منت میزاشت و تحقیر مون میکرد به خاطر یه نون و ماستی که بهمون میداد ،

یه جوری شده بود که من هم متنفر شده بودم از غذا خوردن ،هم عذاب وجدان می گرفتم ،برای همین من هیچوقت سر سفره سیر غذا نمی‌خوردم 

ای ملائک که به سنجیدن ما مشغولید، بنویسید که اندوه بشر بسیار است ...ناگهان چه زود،دیر میشود.
ما هم همینطور ،یاد بد رفتاریای بابام میفتم میخوام فقط بمیرم ،یه سال عید یه جعبه شیرینی خرید من بچه ب ...

تک فرزند بودی واینقدرسخت میگرفتن؟ منم یه دختر دارم دلم پسرمیخاد ولی اگر بچم بی لباس وغذابمونه لحظه جون دادنمه. تویه اتاق 40متری مستاجریم. خیلی تاریکه بااینکه برق روشن میکنیم.. بچه ام دایم توکوچه میره که حوصلش سر نره وبابچه های کوچه بازی میکنه. من هرچی گشنگی بود توخونه شوهروپدرشوهرلعنتی کشیدم. 

همه آقایونی که اینجاهستن احمقن. درخواست دوستی به من بدید بد برخورد میکنم 😏

خطاب به همه ی آدمایی که توی این تاپیک دارن آه و ناله میکنن میگمچرا توی گذشته گیر کردن؟ گذشته ها گذشت ...

عزیزم من یکی گیر نکردم همش یادم رفته اما درد اینه هنوزم بدبختم نمیدونم چرا بعضیا شانس ندارن 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز