2777
2789
عنوان

کیا تو خانواده ضعیف بزرگ شدن

| مشاهده متن کامل بحث + 68935 بازدید | 968 پست
شوهر من پولدار نیست فقط دستش به دهنش میرسه، من وضعیت خیلی حیلی بدی داشتم

ببین عزیزم تا حالا شده مدرسه باشی مقنعه خواهرتو که چند سال پوشیده بپوشی و وسط کلاس معلم داره درست میده تو بخای مقنعه رو عقب بکشی یهو از وسط جر بخوره !خیلی بد بود خیلی بد بود 😭😭😭😭😭😭😭

منم لباس تو خونه همه شل و ول داشتم 

عید ب عید مانتو میخریدم 

باباهم دارم ولی ندارمش خیلی وقته ندیدمش 

حتی زن هم‌گرفت و بچه دار هم شد ولی انگار نه انگار 

مامانمم مریضه 

زندگی خودم داغونه اصلا حال و روز خوبی ندارم 

الان پول لباس خریدن دارم ولی دلم خوش نیست شاد نیس

از زخم‌های گذشته‌تون پرستاری نکنید... واقعا بعضی از اونها (بعضی!) دیگه خوب شده‌اند ولی شما همچنان اصرار دارید اونها را تر و خشک کنید و ازشون نگهداری کنید.

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

ما شش خواهر بودیم مثل بَرده ها و غلام ها برای پدرمون کار میکردیم از سن پنج سالگی سخت‌ترین کارها به ما محول شد از پنج سالگی گوسفند چرانی میکردیم بخدا نه شامی نه نهاری دو سه روزی یه وعده غذا داشتیم،توی سرما چوپانی میکردیم،یخ میزدیم لباساشون کهنه و پاره نه لباس گرمی نه کیفی ک بریم مدرسه همیشه دمپایی وصله زده بود کهنه لباسای بچهای دیگه رو می‌گرفتیم اونا هم نمیدادن،هیچ وقت نبود صبحی بریم مدرسه صبحانه ی باشه یا برمیگشتیم نهاری باشه،همیشه معلما پول میخاستم تحقیرمون میکردن ولی نمیدادن ببریم پول خوراکی که بخدا یه رویا بود،از کودکی میرفتم لیمو خشک و لوبیا و رطب میچیدم دزدکی می‌فروختم اندازه ی پول کتابام اصلا خیلی تلخ و تلخه،ازدواجم کردم خیری ندیدم نه پولی نه طلای نه ماشینی فقط یه بخور و نمیر هست و یه تیکه لباس که بازم تو این دوره ک همه همچی دارن شدیم مثل همون گذشتمون 

نه سالم بود برادرم دو سالش بود بغلم بود......دختر عموم سه سالش بستنی لیس میزد....سال ۷۷....برادرم با ...

عزیزمممم

یه خاطره کوچولو تعریف کنم شاید یه ذررره از سختی خاطره ت کم کنه

ما تو حاده بودیم پسرم دو سالش بود، براش بستنی خریدیم، به فاصله ی حدود ده دقیقه بعد نکه داشتیم از یه مغازه کنار جاده رب خونگی بخریم، من تو ماشین بودم پسرم و باباش پیاده شدن. یهو دیدم پسرم باحسرررت داره به یه چیزی نگاه میکنه و هر چند ثانیه یکبار دهنشو باز میکنه و زبونشو میاره بیرون و هوا رو لیس میزنه. پیاده شدم دیدم یه بچه دیگه داره بستنی میخوره و پسر من انگار ن انگار ک همین ده دقیقه قبل خورده بود.

منظورم اینه که حالا با فکر کردن بهش زیاد خودتو اذیت نکن ، بچه ها مخصوصا مثلا بچه هایی مثل پسر من ک ب قول خودش تو تلویزیون هم غذا ببینه گشنش میشه، دلشون خوردنی میخواد.

🌸ممنون میشم اگر برای شادی روح مامان بابام صلوات بفرستید🌸
وا دیگه درین حد شنیده بودم! کوپن بفروشه یه نخود تخم مرغ بده هر نفر! خیلی عجیبه اینجا وقتی میگن درامد ...

کوپن  روغن و برنج ومیفروخت چون غذا درست نمیکرد علاوه برفقر کدبانو نبود بلد نبود چطور زندگی کنه پولیم دستش میومد قایم میکرد نمیدونم واسه چیش بود یه قاشق تخم مرغ میداد ما اندازه نخود میراشتیم تو لقمه ک  سیرمون کنه علنن نون خالی بود با طعم تخم مرغ 

مهم ارامشه پول باشه ارامش نباشه لحضه به لحضش عذابه

الان پول مساویه آرامشه.

پول داشته باشی میتونی به تغذیه ی خودت و بچه هات برسی، یعنی آرامش. 

پول داشته باشی میتونی به سلامتیت برسی، قیمت پزشک و دارو و عمل جراحی و بیمارستانو همه مون میدونیم. یعنی آرامش.

پول داشته باشی استرس کرایه و اجاره و قسطو نمیکشی، این یعنی آرامش.

پول داشته باشی میتونی به سر و وضعت برسی و همین ظاهر آراسته و شیک یعنی اعتماد به نفس. اینم یعنی آرامش.

پول داشته باشی میتونی به بچه هات برسی، به خواسته هاشون عمل کنی، مسافرت ببری، شادشون کنی. اینم یعنی آرامش.

بخوام همه چی رو‌مثال برنم خیلی زیاد میشه، منظورمو‌فهمیدین. من بی پول فقیر با زندگی پر از آرامش هییییچوقت ندیدم، فقر یعنی مشکلاتت، استرست، هزاران برابر بیشتر میشه و هیییچ آرامشی توش نیس.

پس الکی خودمونو گول نزنیم.


ما شش خواهر بودیم مثل بَرده ها و غلام ها برای پدرمون کار میکردیم از سن پنج سالگی سخت‌ترین کارها به م ...

من وداداشم آخر کشت وکار کشاورزا میرفتیم سرزمیناشون لوبیا قرمز هایی ک تک وتوک رو زمین بود جمع میکردیم نصفشو باج می‌دادیم به بچه لاتای روستا ک بزارن رد شیم یکی دوبار بردیم بقالی کالا به کالا کردیم آدامس وبستنی مامانم کفری شد دیگه نزاشت البته ۳ ماه تابستون اینکارو میکردیم یادش بخیر باز دلم واسه انموقعها تنگ میشه بااون همه بدبختی دلخوش بودیم چیزی از زندگی نمیفهمیدیم فکر میکردیم همه همینن

یادمه عید سالی که ۱۴ سالم بود سر زانوی شلوارم سوراخ بود بعد بچه ها بلند شدن بازی کردن من برای اینکه دیده نشه همش نشسته بودم پام رو روی زانوم انداخته بودم دیده نشه💔یا لباس فرم مدرسه ام کهنه بود مامانم برای اینکه ارزون در بیاد پارچه خرید و برام دوخت بعد یکی از دخترای فامیل هم کلی همونجا تحقیرم کرد ، یا بحث ازدواج با یکی از پسرای فامیل رو مادربزرگ ام پیش کشید مامانش چندش نگام کرد گفت می خوام برای پسرم از یک خانواده پولدار و آدم حسابی زن بگیرم ، خداروشکر که درس خوندم و خودم رو از این شرایط نجات دادم و اون پسر فامیل هم زن ادم حسابی خوشگل اش سر دو ماه ازش طلاق گرفت و مجدد مجبور شد با یک دختر بیوه چاق پر سن بدجنس زبون دراز ازدواج کنه که الان همشون رو میشوره میزاره کنار

🩺💉تلاش کن نه آرزو✨️
باید یکی دیگه باشه که با همدیگه بدبخت بشن ،حیفه تنهایی سختی بکشن خب

انشاالله از این‌به‌یعد‌خدا برات بسازه زندگیت خودت و‌بچه‌هات در رفاه باشه

فقط ای‌کاش این کامنت شما رو ‌اونایی که چشمشون به این واقعیتها میبندن و تبلیغ فرزند زیاد میکنن، و میگن روزیش رو‌خدا میرسونه میدیدن 

تا اینجا اومدیم 

کدوم یکیتون تو فقز بودید الان رونالدو شدید 

اخه وقتی به کسایی که میگن بچه بیارید پول مهم نیست میگی با بی پولی نمیشه بچه بزرگ کرد میگن از همین بچها کلی رونالدو در میاد 


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز