از آدمای سست عنصر متنفرم
دخترمو چند سال پیش کلاس میبردم یه خانومی هم میومد یه روز با مادرش اومدن
حرف ازدواج شد گفتن دنبال یه دختر کارمند خوب می گردیم
من همکار همسرمو معرفی کردم
اونا هم رفتن دیدن و پسندیدن و شش ماهی برو بیا داشتن
آقاهه کلی به دختر خانوم ابراز احساسات کرده بود وعلاقه نشون داده بود
یه روز دختر خانوم به من زنگ زد گفت برات عکس فرستادم نگاه کن
دیدم آقای خواستگار تو محضر در حال عقد کردنه😳🙄
خب پس مرض داشتی دختر مردم رو اینقدر امیدوار کردی؟
اینقدر خجالت کشیدم
بعد از سالها هنوزم یادم میاد احساس شرم بهم دست میده
مردک دیوانه