واقعا
من اول با کلی حس مثبت وارد شدم
هربار کیک پختم براشون بردم هفته ای دوبار دعوت میکردم شام و ناهار
هربارمریض شدند اب هویج اب سیب بردم براشون
هروقت مهمون داشت میگفت بیا میرفتم
ولی بشکنه دستی که نمک نداره
الان حاضرم چندمیلیارد بدم نبینمشون
البته پدرشوهرمو دوست دارم ولی بقیه شون را میبینم حالم بدمیشه
دلیلشم خودشونن
جوری که حتی همسرمم پشیمونه و هزاربار میگه ای کاش نمیومدیم
ادم زیرزمین کرایه کنه بهترازین نوع زندگیه
خداراهزاربار شکر من خونه خریدم چندماه دیگه میرم دیگه بمیرمم استخونام نمیاد اینجا