من اوایل حیاط را میشستم و یه جوری میشستم که خودشون میگفتن وای ما تابه حال ندیدیم انقدر کسی تمیز حیاط رو بشوره
بعد چی شد؟
دیدم دخترش که اونم تو این ساختمون زندگی میکنه حتی یکبار هم حیاط نمیشوره .
منم دیگه نشستم تا امروز که حدود ده سالی میشه
چرا دخترمردم باید براش کارکنه ولی دختر خودش هیچی...
گله هم کردند و محل ندادم و هی دور و دورتر شدم .
من الان اصلا هیچ مهر و محبتی تو دلم ندارم بهشون
و مطمئنم اگر ازاول اینجا نمیومدم الان هزاربرابر پیشم احترام داشتند .
پس خواهرانه میگم نکن... نرو اونجا