2777
2789
عنوان

ب شوهرم گفتم دوست دارم کنارم بخوابی مثل قدیم

| مشاهده متن کامل بحث + 10651 بازدید | 239 پست
آره خودش تمایلی نداره انگارا و من چون فرض بر خیانت میزارم نه مریض بودنش چیزی برا درمان بهش نگفتم

نه ان شاالله برطرف میشه

باید تلاش کرد زندگی هبچکی راحت نیست ، توهم به خدا توکل کن تلاش کن تا همسرت دکتر بیاد و مشکلش رفع بشخ

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بزرگترین اشتباه ادامه نده اقدام کن تو برو پیشش

نمیتونم دیگه اصلا دیت میذاره روم حس خفگی میکنم گاهی کنار هم خواب میریم بعد نیم ساعت من جا به جا میشم از بس بدخوابه و عادت کردم وگرنه اوایل عادت داشتیم فقط پیش هم

برای همه آرزوی آرامش دارم  ....در قضاوت کردن احتیاط کنیدزمین به طرز عجیبی گرده تجربش میکنی خودت نه عزیزت دیدم که میگم .............من وفادارترین آدما رو دیدم که خیانت کردن.باهوش‌ترین آدما رو دیدم که فریب خوردن.صادق‌ترین آدما رو دیدم که دروغ گفتن. مهربون‌ترین آدما رو دیدم که دل شکستن. قوی‌ترین آدما رو دیدم که کم آوردن.بالغ‌ترین آدما رو دیدم که بچگانه رفتار کردن.و از همه‌ی این‌ها متوجه شدم هیچ بد و خوب مطلقی وجود نداره، همه ممکنه اشتباه کنن و هیچ چیز از هیچ کس بعید
میگم سنم کم بود اصلا ب جدا شدن فکر نمی‌کردم میگفتم چه زشته جدا بشم.اصلا عقل نداشتم.میگفتم الان دیگه ...

شوهرت میخواسته پات قفل کنه و پایبندت کنه ک نتونی بری حالا شوهر من اصرار نداره زیاد و چون من روحی داغون بودم میگفت تا اعتمادت برنگرده و روحیه ات عوض نشه نباید بچه بیاریم الانم فقط گفت باید کم کم ب فکر باشیم همین. من خیلی سنم کم نبود 26 سالم بود ک مچش گرفتم

آره خودش تمایلی نداره انگارا و من چون فرض بر خیانت میزارم نه مریض بودنش چیزی برا درمان بهش نگفتم

بنظرم بهش بگو برا درمان مردا خیلی بهشون بر میخوره و بدشون میاد بگی مریضن ولی بگو بهش. جدی و محکم حرف بزن بگو بنظرم باید بریم پیش مشاور حس میکنم انگار مشکلی داریم یا خدایی نکرده مریض شدی چون حسی بهم نداری و من رابطه میخوام منم نیازاتی دارم اگر تو نیاز های منو رفع نکنی کی باید رفع کنه؟ شوهر منم وقتی مچش تو خونه گرفتم 20 روز بود رابطه باهام نداشت و هر لباسی میپوشیدم ارایش میردم هیچ توجهی نداشت 

شوهرت میخواسته پات قفل کنه و پایبندت کنه ک نتونی بری حالا شوهر من اصرار نداره زیاد و چون من روحی داغ ...

من نوزده سالم بود . دانشجو بودم تو شهر دیگه وقتی میخواستم برم پیشش چقد ذوق و شوق داشت 

چرا همه بخاطر بچه جدامیشن؟ یعنی منم چند روز دیگه باید از، شوهرم جدا بخابم وای اصلا نمیتونممم

نه اصلا، کی میگه

من ۲تابچه دارم ، اصلااینطور نیست

جمعه13دی 1398داغی که هرگزسردنمیشود
وای جدی ؟چرا ؟بچه اول فرق می‌کنه من بچه دومم هست تازه سر بچه اولم دو هفته بود ک رابطه داشتیم این تغی ...

من سر بچه دومم دقیقا یکماه نمیدونم به چه علت شوهرم قهر بود باهام انگار افسردگی پس از زایمان داشت همینجا تو نینی سایت تاپیک زدم همه بهم گفتن برو نزدیک شو و... خداروشکرگوش دادم به حرف بچه ها خودم شروع کردم شوهرمم خوب شد قهرشو گذاشت کنار


استارتر عزیزم شما دوماهه بچه دارشدی  بعد بچه دارشدن خانما معمولا افسردگیه بعدزایمان میگیرن حساس ترمیشن وآقایون اخلاقشون تایمدت عوض میشه چون زندگیشون بااومدن بچه تغییر کرده دیگه تو روال قبلی نیست .ولی بعدازمدتی کم کم دوباره عادت میکنن وخودشونو بااین شرایط جدید وفق میدن .درست میشه عزیزم غصه نخور.

 

خب اگه بیاد و رابطه داشته باشه چی وقتی زورکی باشه فایده نداره

بزار بیاد وانمود کن خوبی باهاش بهش نزدیک شو تا از کارش سردربیاری وقتی پیام دیدی نباید میرفتی خونه مادرت مردا با پیام هزار تا پیامم باشه زیر بار نمیرن شوهر من میگفت تو بیماری و من هیچوقت خونه مادرم نرفتم نزار قبح قضیه براش بریزه و زیر نظرش بگیر مدرک جمع کن ازش گاهی وقتا خونه را خالی بزار براش و یهو بیا خونه فضا را براش مهیا کن اگر با کسی باشه جوری باید مچش بگیری ک نتونه سر بلند کنه

من نوزده سالم بود . دانشجو بودم تو شهر دیگه وقتی میخواستم برم پیشش چقد ذوق و شوق داشت

دانشجو شهر دیگه بودی هیچوقت یهو خونه نیومدی؟ سرزده؟ من دانشجو ارشد بودم پارسال کلاس داشتم و شک کردم بهش براهمین یهو اومدم خونه و گفتم کلاسم کنسل شده همون یهو اوندن همانا و دیدن صحنه هم همانا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

کمک لطفا

شیپس | 31 ثانیه پیش
2791
2779
2792