بهش گفتم قبلا خونه مادرت بودیم تو ی اتاق بودیم گفتیم مستقل بشیم زن وشوهر راحت باشیم من دوست دارم مث قدیم کنار هم باشیم
گذشته از این اصلا درست نیست زن و شوهر جدا بخوابن
بهم گفت تو بیا تو هال بخواب
بهش گفتم خب تو بیا تو اتاق گهواره بچه تو اتاقه تا گریه کنه تکونش میدم ولی تو هال نمیتونم بدون گریه
آخر شب شد و هیچ از جاش تکون نخورده
باز من تنها تو اتاق
و اون خودش تو هال
وقتی یکی خواسته هاش علنی بیان میکنه ولی جوابی نمیگیره اگه خیانت کنه هم زن مقصر میشه
بعد میگن چرا خیانت زیاد شده
یک نمونه بارزش تو زندگیم هست
همیشه پیش خودم میگفتم چرا زن های متاهل خیانت میکنن
ولی دارم ب چشم خودم میبینم وقتی شوهرت اینهمه
بیتفاوت باشه نسبت بهت
آدم خواه ناخواه ب راه کج کشیده میشه 😔
البته الان فقط درد و دل بود کردم
هنوز صبر میکنم ببینم راهی پیدا میکنم ک درست بشه یا نه