کیا تو خانواده ضعیف بزرگ شدن

دلم‌کباب شد با کامنتا😭🥺💔

این زندگی حق مردم من نیست بخدا نیست😭😭

بابای من مظلوم بود دست بزن نداشت مامانم بد بود افسردگی گرفت خودکشی کرد یه مدت تحت نظر روانپزشک بود 

بله نظر منم همینه آلان به نظرم توی ۹۰ درصد خونه ها غذای خوب پیدا میشه من یادمه یه بار۱۴ روز روغن نداشتیم همش غذاهای بدون روغن می خوردیم یه بارم یکی از آشناها ما رو به یه خونواده خیلی پولدار معرفی کرده بود که من بدبخت رفتم کمک رو تحویل بگیرم دوم راهنمایی بودم رفتم توی یه خونه هزار متری که مثل قصر بود زنه یه کیلو برنج ریخته بود توی نایلون داد دستم دوست داشتم خودمو بکشم

حقیمتا از نظر روحی و روانی دیگه ب پوچی رسیدم

تحمل کوچکترین حرف مفت رو ندارم

راحت ج میدم و سیفون رو میکشم میرم....

حیف حیف اون زمانی ک الکی حرص خوردم گریه کردم و بلد نبودم با آدم چیپ چجوری رفتار کنم....

اخ عزیییزم  چقد عذاب کشیدی  تو و خانوادت 

واقعا اینهمه بی عدالتی تو این دنیای بی رحم نفرت انگیزه

بنظرم الان بزرگتر شدی و عاقل تری 

ولی بچها اکثرا دل نازک و با کوچیکترین چیزا دلشون میشکنه 

نمیدونن چی جواب بدن

عزیزدلمیییی 

اسمتون چیه عزیزم 

منم.یه روز برف آمده بود.شیفت صبح من بدون کاپشن ..تازه بچه ها میپرسیدن میگفتم گرمه خخخخ.

اون زمان هم خیلی ها داشتن من فکر میکردم فقد ما نداریم 

شاید الانم همینجور باشه  تو این اوضاع گرونی 

حالا من میزدم زیر گریه میگفتم نداریم بابام مریضه 

بمیرم اشکم در اومد خدا لعنت کنه فقرو 

من بابام خیلی پولدار بود خیلی

بهترین جای تهران زندگی می‌کردیم

بابام واسه کل فامیل دست ب خیر بود همه رو ب نون و نوا رسوند....

امااااا مادر خسیس و پدر ساده جفتشون هم پسر دوست

ترکیب وحشتناکی بود...

هیچوقت اولویت نبودم

اینجا خوندم یکی آرزو داشتن جامدادی کتابی داشت یادم افتاد اول مهر رفتیم خرید برای برادرم بهترین وسایل رو خریدن منم جامدادی خواستم مامانم گفت تو میخوای چکار خراب میکنی من با گریه خریدم...

همین گریه رو واسه خرید جهاز هم داشتم

بابام بعد از ازدواج من بشکست شد برادرمم یه دست و پا چلفتی بیش نیست مامانمم مریضه

اما دلم برای هیچکدوم نمیسوزه 

الان منو میخوان ک هی برم سر بزنم ولی سه ماه یبارم مسلم نمی‌کشه برم...

انقد چیزا بود ک حسرتشو خوردم ولی برای برادر بی عرضه ام فراهم بود

اصلا گاهی میگم حقشه ک هیچی هم نشد تو زندگیش...

پر نفرتم....خسته ام....

وای خدای من چه تاپیک دردناکی همه صفحاتشو خوندم 

ایشالا خدا به همتون انقدر بده که این رپزای تلخ یادتون نیاد دیگه🥲♥️

دنیا جای وحشتناکیه من خونه بابام بد بود منو دادن به این اشغال چه زجرهایی ک بااون لعنتی کشیدم از کتک وخیانت وفقرش بگیر تا دست بزنش بابدبختی از شرش خلاص شدم

کل خاطرات بچگیم از جایی ک ۸ سالم بود و پدرم فوت کرد تلخه

سالها فقر و گرسنگی

حقارت بخاطر بی پولی

مریضی...

پول نبود حتی پول کرایه ک منو بیمارستان دولتی برن

جدای از این ها همیشه جنگ و دعوا تو خونه بود

چ زمانی ک پدرم بود چ زمانی ک نبود

الان وضعمون بهتره

ولی ناراحتی قلبی دارم و کلیه هام داغونه

افسردگی دارم

عصبی ام