آره خیلی ساده بود بخدا
من وقتی فهمیدم عاقله
که مامانش نوشته پسرم برو در خونه مامانش بگو خسته ت کرده
بگو نمیخوایش
برو بگو تا سرکار هست🙄
همسرم نرفته بود
بعد وقتی عمه ش میگفت گفته که شاید پسرم باهاش نمونه یادم افتاد نقشه هاش رو چحور خواسته پیش ببره
خداروشکر دیدم پیاماشون رو
آفرین پاییز
منم اصلا نشون ندادم میترسم ولی میگفتم نگو خصوصیه این مسائل
حای باباش نوشته زنت مریضه ببرش روانپزشک شاید بستری بشه🙄🙄🙄
یه مدت باباهه اصرار داشت من دیابت دارم میگفت زود عصبی میشی
یا خواهرش میگفت برو پناهنده شو🤣🤣🤣 من خیلی ترسیدم پیامارو دیدم همسرم رفت هلند خیلی داغون بودم دعوامون شده بود
به داداشم گفتم
گفت اون به سگتون انقدر وابسته تو که زنشی خیال تخت برمیگرده
اگر هم برنگشت همین اول بشناسیش بهتره
اونحا که بود مرتب با من در ارتباط بود و آنلاین بودیم باهم
حای عکس برای من میفرستاد میذاشتم استوری یا پروفایل زورشون میومد
پاییز واقعا ما میتونیم تغییر بدیم همه چی رو
حتی اگر حامی نداشته بلشیم خدا بهتریت نعمت رو داده بهمون و اون قوی بودنمون هست