فدات دلت عزیزم. با تمام وجود درکت میکنم گلم ولی چه میشه کرد اتفاقی که افتاده و کاری هم نمیشه کرد. به روز های خوب و درخشانی که پیش رو داری فکر کن به همسرت و خانوادت... به این که ی پارتی پیش خدا داری
خیلی سخته میدونم ولی غیرممکن نیست. میدونی گلم یه پرنده بود که با سختی برگ و چوب جمع میکرد و روی درختی واسه جوجه هاش لونه میساخت خلاصه با هر سختی که بود لونه رو ساخت و جوجه هاش گذاشت توش.. ی روز که میره برای جوجه هاش غذا بیاره باد شدیدی میوزه و وقتی برمیگرده میبینه که لونش خراب شده و جوجه هاش افتادن پایین!! دلخور از این اتفاق به خدا گله میکنه که خدایا تو خودت شاهد بودی با چه سختی این لونه رو ساختم پس چرا خرابش کردی؟؟! خدا بهش میگه اون مار ببین روی درخت! اگه لونت خراب نمیشد الان جوجه هات اون مار خورده بود...
دوستم میدونم تکراری بود ولی خواستم یاد آور بشم که شاید میخواسته اتفاق بدتری بیافته.. شاید بگی مگه از این اتفاقم بدتر هست؟؟!
از دست دادن نوزادمون اونم تو آخرین هفته ها خیلی تلخ خییییلی، ولی به این فک کن که اگه بدنیا میومدن و نقصی داشتن آیا اون موقع تلخ و دردناکتر نبود؟؟ من که میگم بود اونموقع هم ما هم خودش زجرمون هزار برابر میشد این اوج فاجعست!!
ببخش اگه زیاد گویی کردم بدون تا تک تک سلولهام درکت میکنم و میفهممت ولی مهربون مثبت فک کن و به امید روزهای بهتر و قشنگتر روحیت از دست نده و شاکر پروردگار باش😊