سلام
تا اینجای روز:
صبح بیدار. شدم علی جون رو بیدار کردم کمکش کردم حاضر بشه(بافتشو مدرسه جا گذاشته بود، کاپشن پارسالش رو پوشید😅🥴. باید زودتر بریم براش کاپشن بخریم هوا داره سرد میشه).
وسایل کیفش رو آماده کردم و فرستادم مدرسه.
دیشب سردرد بدی داشتم نمیدونم چی شده بود چشمام گوشه هاش قرمز شده بودن ، خواستم بیدار بمونم و به کارم برسم ولی چون هنوز سردرد داشتم ترجیح دادم دوباره بخوابم.
دو ساعتی خوابیدم و بامهدی جون بیدار شدیم.
صبحانه خوردیم
با چند تا دندونپزشکی تماس گرفتم و یه دونه فعلا انتخاب شد برم پیشش برای معاینه و اینکه ببینه میتونه درمانم رو کامل کنه
باید برم عکس بگیرم قبلش
نهار مرغ گذاشتم
با یه دوستی یک ساعت تلفنی صحبت کردم قصد همچین مکالمه طولانی نداشتیم ولی انقددددر روحیاتمون و افکارمون شبیه به هم بود که مکالمه لذتبخش بود و از ادامه پیدا کردنش لذت بردیم.
ظرف شستم
یه دور لباسشویی روشن شد لباسها پهن شد
لباس علی جون آماده شد فقط کشباف باید بزنم بهش
دوتا مانتو میخوام برای خودم بدوزم لایه کوبی انجام دادم براش
یکم با مهدی جون نشستم نقاشی بکشه
نهار خوردیم
منتظرم علی جون بیاد. نهارش رو بدم یکم استراحت کنم
و بعد برم سراغ بقیه کارهام