سلام دوست جونیا
یکشنبه رفتم برا انتقال
گفتن از ۳ تخمک فقط یک جنین تشکیل شده کیفیت ab
منم گفتم انتقال نمیدم و زدم زیر گریه
کلی همسرم آرومم کرد و گفت برو انتقال بده دلم روشنه
رفتم تو اتاق تعویض لباس
پرسنل که من رو از روز پانکچر میشناخن سریع اومدن گفتن چرا گریه کردی
دوباره زدم زیر گریه
حالا مگه بند میومد
اونا هم میگفتن خوب حرف بزن منم نمیتونستم از اشک و گریه حرف بزنم
یکیشون گفت برم بیرون به شوهرش بگم چی شده
نزاشتم بره
دیگه بزور گفتم فقط یه جنین دارم
همشون گفتن بروووووو بابا ما گفتیم چی شده، کلا بچه های باحالی بودن
یکیشون میگفت من گفتم دم انتقالی خبر مرگ عزیزانت رو شنیدی
یکیشون زد تو سرم گفت خاک تو سرت ، البته به شوخی و خوبی
یکیشون میگفت ناشکری میکنی منم بشینم گریه کنم چرا شوهر گیرم نمیاد
خلاصه کلی مسخره بازی درآوردن تا دکتر امد
سریع دویدن رفتن به دکتر میگن این داره زار زار گریه میکنه
من تازه نفسم بالا ا مده بود تا دکتر رو دیدم دوباره زدم زیر گریه
خلاصه دکتر هم کلی دعوا کرد این کارا چیه، ناشکری نکن
و دیگه انتقال انجام شد
امدم بیرون همسرم میگه چیکار کردی اونجا، همه پرسنل دونه دونه اومدن بیرون میگن همسر فلانی کیه
بعد اومدن پیشم نشستن دلداری دادن، فهمیدم رفتی اون تو غوغا به پا کردی 😅
حالا ببینیم چی میشه دیگه
از شب قبل انتقال یه کم احساس تب دارم، هی میره و میاد
فکر کنم به خاطر آمپول پروژسترونه
امیدوارم جنین رو نابود نکنه این تب