رفتم دانشگاه ۴سال از عمرمو الکی هدر داد الکی پول بابای کارگرمو هدر دادم مامان بیچاره م از گلوش زد داد ب من ک درس بخونم ک آخرش نشستم تو خونه بیکاروعلاف
برام ی صلوات بفرستین ک ب امید خدا فردا از شرکت زنگ بزنن بگن بیا سرکار مشغول شو واز پس کار بربیام و ماندگاری بشم اسمم زینب هستش و ۳۵سالمه ومجرو بیکارم اینجا همسنوسالام دنبال عروس میگردن برا پسراشون یا ب فکر جهاز هستن برا دختراشون شاید با شاغل شدن از این محیط دور شدم و ی فرجی شد تو زندگیم ب امید خدا