دوماهه با ی بنده خدایی داریم آشما میشیم
ایشون ۳۹ساله من ۳۲
همه چیز خوب داشت پیش میرفت قرار بود ۱۱این ماه بیان خواستگاری و انگشتر بندازن ما باهم رفتیم انگشتر خریدیم لباس عقد وکفش خریدیم
چن وقت قبل خرید انگشتر ب من گفت مهریه چه حالتیه منم گفتم ۱۱۴سکه ۳دنگ خونه ایشون ی زنداداش دارن علاوه بر این مهری ک ما تعیین کردیم ۴تیکه وسیله هم گذاشتن روش
من باز با این حال گفتم رسم نداریم اما بازم پدرم میدونه
موند پدرش اومد خونمون پدرم گفت هر چی برا اون عروست کردی برا این عروستم بکن
پدرش گفت مبارک باشه و فلان
تا موند پریروز رفتیم بیرون گفت چیشد پس مهریه منم گفتم ۱۱۴سکه ۳دنگ خونه حالا میخوای دو تیکش کن وسایل چوبی و ی یخچال
پسره کلا بهم ریخت
بعد اومدیم خونه گفت نه همون ۴تیکه ای ک برا زنداداشم انداختیم و فلان
منم گفتم هر جور صلاحه بعد دیگه بعد اون کلا دیروز از صب بیدار شدیم کلی قربون صدقه هم رفتیم گفتیم دلمون براهم تنگ شده بعد ی هو ساعت۸پیام داد ک پیامشو تو پیام بعدی میفرستم ببینید