امروز سوپرایزش کردم براش سه تار خریدم خیلیم خوشحال شد .. شب هم رفتیم مهمونی
اخرشب من بش گفتم تخته زیر تخت سمت من دررفته
دیدم رفته رو تخت سمت خودش خابیده
منم میخام پریود شم سینه هام خیلی درد میکنه و روحی هم بهم ریختم
رفتم تو هال
دیدم اومد منو کشید بعد روشکمم اومد بگیره بلندم کنه با ساعد سینه هام فشار داد کشید بالا منو
بعد هی فحش میداد اصن قاطی کرد میگف چرا رفتی تو هال محکم مبکوبید رو تخت زد تو سر خودش
منم دگ اعصابم بهم ریخت فحشش دادم منم زدمش
بعد مث روانی میگف فلان تو این زندگی باید خودمو خلاص کنم از دست تو روانیم کردی
رفتم براش اب اوردم گفتم چه مرگته قران بزارم رو سرت؟
دگ انقد ادامه داد حلقمو پرت کردم چندتا نقاشی از خودمون رو دیوار زده بودم پارشون کردم گفتم گورتو گم کن دگ تحملت نمیکنم
لباس پوشید بره ولی نرفت
بخدا انقد عصبیم کرد خاستم خودمو از تراس پرت کنم پایین
مرتیکه روانی نمیدونم چرا جنی شده🥲