دیشب کسی که ۹ ساله دوسش دارم داشت میگفت دارم زن میگیرم و دارم میرم خواستگاری، خانوادم شنبه میان... منم چون در جریان بودم ارتباطش با دوس دخترش سرده و دختره علاقه ای بهش نداره و کم کاری عاطفی براش داره و از طرفی این ادم درامدشو پولش به ازدواج نمیخوره و خرج خودشو بزور در میاره نگران شدم... فک میکردم مث همیشه شوک میشم و بعدش میگذره ولی سمت چپ بدنم بی حس شده بود، به خانوادم هیچی نگفتم رفتم تو تخت و خیلی گریه کردم خدا به هر ائمه و حضرتی که فک کنین قسم دادم که این فقط یه شوخی مسخره باشه... نمیتونم راحت بگذرم... بماند که ادمی که راجبش حرف میزنم ادم بشدت محکمیه و اصلا به کسی که باهاش باشه خیانت نمیکنه حتی اگه طرف بهش متعهد نباشه این ادم خیلی سختگیر و متعهده و فقط یکبار کم اوردو اومد با من درد و دل کرد و بعدش پشیمون شد زودی از چتمون رفت...