ما از تیر عقد کردیم و تصمیم گرفتم جای عروسی گرفتن خونه بخریم. یه خونه هم اجاره کردیم برای زندگی کردن چون اون خونه جاش خوب نبود. با مامانم اینا یه سری از جهازمو خریدم اومدم اینجا که تو یه شهر دیگهست وسایلمو گذاشتیم و مامانم اینا بعد دو روز موندن رفتن. من و شوهرمم از بعدش اومدیم خونه خودمون خوابیدیم با اینکه خونه تکمیل نبود. مامانم که فهمید شب دوتایی اومدیم اینجا خوابیدیم یه دعوایی با من راه انداخت و هرچی از دهنش دراومد بهم گفت. الان ۳ روزه قهریم و من قراره اخر هفته برگردم خونمون ولی نمیدونم از ترس مامان بابام چیکار کنم. این چندروزم که اینجام از صبح تا شب دارم گریه میکنم. پیش بابام و داداشمم ابرومو برد. الان بگین چیکار کنم جمع شه.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.