ما از تیر عقد کردیم و تصمیم گرفتم جای عروسی گرفتن خونه بخریم. یه خونه هم اجاره کردیم برای زندگی کردن چون اون خونه جاش خوب نبود. با مامانم اینا یه سری از جهازمو خریدم اومدم اینجا که تو یه شهر دیگهست وسایلمو گذاشتیم و مامانم اینا بعد دو روز موندن رفتن. من و شوهرمم از بعدش اومدیم خونه خودمون خوابیدیم با اینکه خونه تکمیل نبود. مامانم که فهمید شب دوتایی اومدیم اینجا خوابیدیم یه دعوایی با من راه انداخت و هرچی از دهنش دراومد بهم گفت. الان ۳ روزه قهریم و من قراره اخر هفته برگردم خونمون ولی نمیدونم از ترس مامان بابام چیکار کنم. این چندروزم که اینجام از صبح تا شب دارم گریه میکنم. پیش بابام و داداشمم ابرومو برد. الان بگین چیکار کنم جمع شه.
یعنی شما میرفتی ماه عسل با شوهرت نمیخوابیدی ؟؟که بعد مهمونی توقع دارن باهم برید توی یه خونه خانواده ...
بخدا هنگ کردم از حرفای مامانم. حالا جالبه من قبلا میومدم خونه پدرشوهرم میموندم و برمیگشتم خونمون مامانم یه چیزایی بهم میگفت که معنیش این بود که میدونه من رابطه دارم الان نمیدونم چرا اینجوری کرد.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اونا که معلومه از خداشون بود عروس بدون ریالی خرج فرستادن سر زندگیش مامانت حق داره عزت و احترامی به خ ...
چرا بدون ریالی خرج؟ خونه خریدیم ۱.۷۰۰ که ۱.۵۰۰ رو اونا دادن منم ۲۰۰ تومن از پول جهازمو گذاشتم. خونه اجاره کردیم تمیزش کردن یخچال و لباسشویی و تلویزیونمم خریدن گذاشتن. دو روزم مامانم اینا اینجا بودن حتی تو یخچال میوه و صبحونه و خریدن گذاشتن و رخت خواب و همه چی. بماند که شب شام دادن ناهارش رستوران رفتیم. دیگه ما که عروسی نداشتیم باید چیکار میکردیم؟