من خیلی میرم محل کار شوهرم

عزیزم وقتی خودتم کادر درمانی  باید بدونی 

اگه همینچین موردی باشه من میگم زنش شکاکه و میخواد کنترلش کنه 

شما هم میوه و اینا بذار داخل ظرف براش ،  مطمئن باش اونم از این شرایط  ناراحته ،  هیچ مردی دوست ذاره  زنش  زیاد سرک بکشه توی کارش ، احتمالا تا الان نتونسته بهت بگه

من اگر بودم اون روزی که میخواست بیاد میرفتم خونه مادرم تا پروازش

یعنی این ۲ساعت با ستاره بوده؟

ازش پرسیدی؟مطمئن شدی؟

چه دلیلی داره بره ستاره ببینه بعد به شما دروغ بگه😐

به نظرم بحث درست نکن اول مطمئن شو بعد بگو تازه داره ارامش به زندگیتون بر میگرده 

عزیزم خودت بهتر از هر کسی میتونی متوجه بشی این احساسات عمیق تر  سو ٕ تعبیر برای این اتفاق های ساده ست ،اضطراب داری نگرانی وجودت پر از تنش و ترس هست و همش میخوای دنبال دلایل بیرونی بگردی تا به اضطراب هات عینیت ببخشی تا بتونی بهشون هویت بدی و بگی ببین دیدی حسم درست بود دیدی بیخود نگران نبودم !و از این دست حرف ها و احساسات ،هرچقدر که به قول خودت کارآگاه بازی دربیاری همسرت ازت دور میشه و واکنششون کاملا هم طبیعیه ،ببین دلایلت رو خودت مرور کن میگی اون دوستش که همیشه باهاش میرفته نرفته !خب مگه بدون ایشون نمیشه رفت باشگاه ؟!یا مثلا تو اون ساعت ستار هم آفلاین بوده مگه ستاره کار و زندگی نداره؟‍!ممکنه هزار تا دلیل داشته باشه آفلاین بودن ستاره ،احساس درونی خودت رو ببین دوست عزیزم میفهمم که خیلی اضطراب داری اما اول باید به احساست آگاه بشی تا بتونی رابطه ت رو ترمیم کنی،از نگرانی هات با همسرت حرف بزن خیلی آروم مثل یه دوست که باهاش گپ میزنی،وقت شناس باش زمان هایی رو پیدا کن که حال همسرت و خودت خوبه ،اصلا یه وقت هایی رو تعیین کنید برای گفتگو باهم ،این زندگی مال تو هست پس باید بهش مسلط بشی میفهمم که خیلی وقت ها ناخودآگاهت برات تصمیم میگیره و رفتار میکنه اما با تمین باید بتونی بهش مسلط بشی تو پناه ام همسرت عستی کسی نمیتونه خرابش کن خدای نکرده جز خودت

عمیق تر از *

کار خوبی کردی که نگفتی ،دلت شور میزنه چون اضطرابت بالاست چون میترسی این خوشبختی رو از دست بدی ،یه پیام بلند بالا برات نوشته بودم از تجربه خودم که یهو سایت هنگ کرد و خارج شدم بازم فرصت کنم مینویسم برات ،هیچ اتفاقی نیفتاده هیچییی فقط اضطرابت بالاست ذهنت داره فاجعه سازی میکنه ،آروم باش آرووووم ،بخدا که همه ی اینا تو مغزته و کار این اضطراب لعنتیه 

هزار تا احتمال هست برای این حال شوهرت ،به روزایی فکر کن که خودتم خیلی خسته ای و دلت میخواد فقط بخوابی،همه ی ما خسته میشیم همه ی شبا که مثل هم نیست ،اصلا شاید موضوعی باشه که بعدا باید بدونی و الان وقتش نیست ،هر دوتون این مدت روح و روانتون حسابی خسته شده همسرتم چند ماهه که حالش خوب نیست طبیعیه که یه روزایی روانش کم بیاره و دلش بخواد فقط بخوابه که روز تموم شه براش