همیشه دوستام پدرانشون میومدن جلودرمدرسه دنبالشون من هیییچکس نمیومد بابامم ماشین نداش ... چندبار بابای دوستم ک میومد دنبالشون منم باصرار دوستم سوار شدم باذوق
ی روز برف شدییییید گرفته بود دیدم چ حس عجیبیه بابای ادم با ی ماشین گرم و نرم بیاد دنبال ادم نمیدونم چرا دیگ منو سوار ماشینشون نکردن ...
من جدای مسائل مالی خانواده بی مهری داشتم هیچوقت کنارم نبودن مامانم ی بار نمیومد مدرسم ... کنکورم با ماشین بابای دوستم رفتیم جواب سلاممو نداد پدرش برگشتنی تنها برگشتم خونمون اطراف تهران بود ...
من خیلی جاها شکستم وقتی برام خواستگار اومد گفت تو تو دهاتی