2777
2789
عنوان

کیا تو خانواده ضعیف بزرگ شدن

| مشاهده متن کامل بحث + 107863 بازدید | 1328 پست
ما داشتیم خورد و‌ خوراک خوب پوشاک خوب حتی طلا هم داشتم همیشه مامانم کلییی طلا داشت ولی خونه پدری باب ...

اون آخرا که مدرسه میرفتم حتی بابام پول نمی‌داد یه کافشن بخرم بپوشم تو برف با یه سویشرت خیلی نازک میرفتم 


فقط 10 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

دختر ناز مامان💖🍼

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

سلام به همه ی درد کشیده ها💎یه وقت هایی میگم حقم نبود اونهمه رنج تو بچگی یه وقت هایی ام میشینم فکر می‌کنم که هیچکس بدون رنج نگزرونده بدبختی ام بخشی از زندگیه یه جور چالشه فقط باید بتونی مدیریت کنی وبا کمترین تلفات از بحران ها عبور کنی باید رو قوی شدن تمرکز کنی .. ببین هر جوری که میتونی باید روحیه ات رو خودت رو قوی کنی منم چند سال پیش  حرف ۱۵ سال پیشه از اونجایی که یادم میومد خاطرات بچگیم با دعا ‌نذری ‌استرس برای پاک شدن بابام از مخدر گذشت یعنی توی همه ی نذر نیاز های بچگیم با مظلومیت دعا برای پاکیش میکردم حالا درآمدم داشت ها ولی ۷۰ درصدش پای منقل میرفت ومامانم با همون چیز ناچیز سه تا بچه رو مدیریت می‌کرد 👌 وزندگی میگزروند تو خونه کار می‌کرد ومیچرخوند وهر بار یه پس اندازه می‌شد یه مدت پدرم بستری میکردن وپولا تموم می‌شد میومد بیرون ‌روز از نو وشروع می‌کرد😞😞برادرم که یه تک پسر بود خیلی باغیرت بود هم کار می‌کرد هم تو خونه به مامانم کمک می‌کرد هم درس می‌خوند یادمه گوشواره های ما کوچک شده بود برامون یه تابستون کار کرد دوجفت گوشواره خرید برا من وخواهرم وبرای خودشم گوشی اونموقع ۱۷ سالش بود روزهای سخت رو با دل خوش میگذروندیم دلمون خوش بود به بودن دور هم تا اینکه دست سرنوشت برادرمم از ما گرفت 😞😞😞🌑🖤🖤🖤🖤دنیا تیره وتار شد منی که خودمو در حال سقوط توی دنیای خودم میدیدم تنهای تنها…. روزها گذشت ولی غم واندوه دست از سرما بر نمیداشت پدرم اوضاعش بدتر شد مادرم تا یکسال افسردگی تمام داشت بعد اون سالها طول کشید تا به حال نرمال خودش برسه منم سعی میکردم درس بخونم بلکه یه دانشگاه درست وحسابی قبول بشم اما باز هم نشد تااینکه رضایت مادرم گرفتم تا برم سرکار شرکت رفتم حقوق خوبی داشتم ‌خیلی راضی بودم هم زمان باهاش درس هم میخونذم وداشگاه میرفتم به استقلال خوبی رسیده بودم اگه با همون فرمون ادامه میدا م دوستان الان که ۵ سال گذشته از اون موقع ها پیشرفت خیلی خوبی میکردم اما یه خواستگار پولدار برام اومد آدم خوبی بود نسبتا منم قبول کردم الانم از نظر مالی مشکلی ندارم همه چیز خوبه اما ازدواج با این آدم من رو از استقلال ‌پیشرفت ‌چیزهای زیادی که دوست داشتم دورم کرد در واقع دوست داره من فقط یه خانم توی خونه باشم وبست  الانم اگه بخوام قوی باشم می‌توانم پیشرفت کنم اما اراده ام ضعیف تر شده انگار این آدم انرژی ‌اعتماد به نفس منو گرفت دوستان اگه مشکل مالی دارین خودتون کار کنید مستقل باشید وبا آدمی که حامی هست ازدواج کنید این مهمه .. البته برای همه این کیس ها جور نمیشه آدم ها با هم متفاوت اند اما حرف اصلی من اینه خودتون برا خودتون تلاش کنید  💎

یادمه یه مدت لباس عید نداشتم بپوشم 

با لباس مدرسه میرفتیم اینور اونور 

از خجالت آب میشدم 

دبیرستانی بودم و همه با لباسهای رنگارنگ میومدن بیرون من با لباس مدرسه میرفتم 

بعد دوستام میگفتن چرا با فرم مدرسه اومدی بیرون الکی میگفتم دارم میرم کلاس تقویتی



خدایا توی این دنیا من فقط تو رو دارم که از همه بزرگتری

یادمه گفتم بابا مبلهامون را عوض کنیم برای من خواستگار میاد 

بعد از مدتها اصرار عوض‌کرد ولی چند روزی بامن حرف نمیزد 

هرچی پول داشت ملک میخرید

الانم همشو زده بنام‌ داداشم که مبادا ریالی بمن برسه

و مبلها هم برای خودشون مونده 

اما هیچ وقت یادم نمیره سر مبل با من چند روز قهر کرده بود😔

گفتی خاستگار فکر کن فامیل ازم خاستگاری کزدن وسط حرفاش گفت تو تو شرایط بد و نداری بزرگ شدی توقعت بالا ...

یاد بدترین خاطره زندگی افتادم خواهرم با پسر یکی از فامیل ازدواج کرد آخ بی وجدانا چقدر اذیتش کردن با اینکه دانشگاه درس میخوند بعد یک ماه مثل یه دستمال کنه اونو غیابی طلاق دادن بیشرفا😔😔😔مهریه شو اون موقع ۱۴۰۰یک ملیون ۴۰۰هزارتومن به حساب دادگستری واریز کردن که خواهرم اون پول نگرفت گفت لازم ندارم تا الان مونده توحساب دولت 

شکرخدا بعدا معلم شد ازدواج کرد الان دوتا دختر ناز وخوشکل داره 

بهترین زندگی داره

دقبقا حرف منو زدی یه لحظه خاطرات اون دوران و کتک کاری پدرم ترس انزوا و ووووو همه اومدن تو خاطرم 😔😔 ...

انشالا 

همه این مشکلات رو داریم ولی تو زندگی واقعی با کسی حتی دوستای نزدیک در این مورد حرف نمی‌زنیم اینجا همه درد دلا رو میشه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز