یه مدت بگذره خوب میشی...
فکر هم نکن مثلا من درکت نمی کنم و ...
با اجازه ات منم خیلیییییییییی می خواستمش واقعا دوسش داشتم.
یه مرده متحرک بودم.
ولی خب خانواده ام حسابی حمایتم کردن داداشم کلی حواسش بهم بود که خودم رو دوست داشته باشم و یاد بگیرم خواستن واقعی چه شکلی باید باشه و ارزش من چیه...
درسته سختی خیلی کشیدم ولی الان خیلی حالم خوبه شادی واقعی رو پیدا کردم هر روز از خودم راضی ترم.هدف دار شدم حتی شادترم و حالم خیلی بهتر از قبل شناختنش هست.
الان هم فقط درحد اینکه آره من یه زمانی همچین تجربه تلخی هم داشتم به خاطر میارمش گرچه شکر خدا تجربه تلخم باعث شادی فوق العاده الانم هست همه بهم میگن چقدر پوستت خوب شده چقدر خوشتیپ تر شدی چه اعتماد به نفس قشنگی داری.
کتاب می خونم پادکست گوش میدم باشگاه میرم هیچوقت مثل الان حالم خوب نبود.
اون هم اتفاقا رفت با یکی دیگه و با اجازه ات همکلاسیمم هستن 😅یعنی من دائما درحال دیدنشون هستم.اوایل بله خیلی حالم بد می شد دوس داشتم بمیرم ولی بعد اینکه خودم رو پیدا کردم اصلا برام مهم نیست.
انقدر بالغ شدم حتی میگم اگر ازدواج کنن هم ناراحت نمیشم اون آدم برای من نامناسب بوده قرار نیست برای هرکس دیگه هم نامناسب باشه...
گرچه این رو بگم من خیلی خرررررر بودم که اون رو می خواستم آدم آشغالی بود منم کور بودم و اتفاقا خودمم کنارش حالم خوب نبود درگیر عشق سمی بودم.
با اینی هم که باهاشه کات می کنه من می دونم چه حیله گر آشغالی هست.یه پسر بچه ۲۰ ساله هست که زبون بلده بریزه هیچی هم نداره.منم از سر بچگی عاشقش شدم که خداروشکر عاشقش شدم وگرنه هیچوقت نمی فهمیدم خواستن واقعی چه شکلیه...اما خب من عشق اول حسابش نمی کنم چون فوق العاده ناپخته بودم و الان هم هیچ حسی بهش ندارم
ببخشید طولانی شد امیدوارم کمکت کنه