2777
2789
عنوان

دوران عقد

| مشاهده متن کامل بحث + 685 بازدید | 78 پست
نظر خوبی بود بهتره پس حتی مادرمون هم ندونه

نه اصلا نگو ببین خانواده ای که چنین اعتقادی داره ریشه تو ذهنش داره هیچ جوره نمیگذره اصلا نگو 

حرف منو گوش کن 

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

نه اصلا نگو ببین خانواده ای که چنین اعتقادی داره ریشه تو ذهنش داره هیچ جوره نمیگذره اصلا نگو حرف منو ...

باشه مرسی عزیزم 

من میخواستم تلاش مو بکنم شب عروسی برم خونه خودم نه خونه مادرشوهرم 

خب اینجوری بهم شک میکردن 

پس همون بدون مقاومت برم خونه مادر شوهرم 

خون الکی بدم 

شک هم نکنن

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



باشه مرسی عزیزم من میخواستم تلاش مو بکنم شب عروسی برم خونه خودم نه خونه مادرشوهرم خب اینجوری بهم شک ...

اره اینجوری بهتره 

کاش یکم همسرت جلو خانوادش وایمیستاد 

حالا چرا خونه مادرشوهرت؟ مگه خودتون خونه نگرفتین؟ 

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

اره اینجوری بهتره کاش یکم همسرت جلو خانوادش وایمیستاد حالا چرا خونه مادرشوهرت؟ مگه خودتون خونه نگرفت ...

حتی مامان اینام میگن رسمه شب عروسی بری خونه اونا 

نمی‌دونم شوهرم ک میگف ب من اعتماد کن 

ولی من میترسیدم

حتی مامان اینام میگن رسمه شب عروسی بری خونه اونا نمی‌دونم شوهرم ک میگف ب من اعتماد کن ولی من میترسید ...

چه رسومی ☹️

شب اول عروسی آدم میخواد راحت باشه بعد بری خونه مادرشوهر چقدر بی فکرن اخه


 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

والا به نظرم اگه واقعا آدم کامل هم نداشته باشه دستمال رو نباید بده 

یعنی چی این کارا یه جور توهین به عروسه به خدا 

باید عروس داماد پشت هم باشن بگن نه

دلم واقعی شدن سناریوهای ذهنمو میخواد.
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792