اره بابا من همیشه ضایعش میکردم ولی ماشاالله خیلی پررو بود
فک کن به خواسته داداشم وقتی رفتیم خونشون برای خاستگاری
جلو باباش و خانوادش از داداشم لب گرفت
من اوایل خیلی بهش تذکر میدادم که دخالت نکنه تو زندگیم ولی گوش نمیکرد حتی رک بهش گفته بودم من دلم میخواد مهریم انقد باشه (با شوهرم حرف زده بودیم در موردش که کم باشه)
ولی بازم وسط جمع تند تند حرف میزد واسه خودش میخواست یه کاری کنه بهم بخوره
آخرش یه بحثی درست کردم هزارتا حرف بارش کردم بعدم خطمم عوض کردم
حتی وقتی من میرفتم خونه شوهرم (شوهرم خودش خونه داره و مستقل هست و عقدیم) اونم بدون اجازه و دعوت خودشو دعوت میکرد ولی شوهرم نمیزاشت بیاد
از اونورم داداشم خیلی از شوهرم میترسه وقتی دید دارن اذییتم میکنن زنگ زد به داداشم انقد خفتش داد که خدا میدونه اونم دیگه خداروشکر راهش کشید رفت دست از سرم برداشت