2777
2789
عنوان

یعنی باتمام وجودم از زنداداشم متنفرم

| مشاهده متن کامل بحث + 1421 بازدید | 68 پست
ما به داداش مونم نمیگیم چه برسه ب زنش

بابا خدا قسم من ی اخلاقی دارم اگ بفهمم مثلا یکی داره ی حرفی میزنه در گوشم میزارم ک نفهمم ک دلم نشکنه این بچه انقدر تو زندگی همه سرک میکشه هرجا میشینم ازش میگن الانم ی چیزی از مامانم درمورد پرسیده اونم لوح داده فقط هی اشک چیریزم

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



بابا خدا قسم من ی اخلاقی دارم اگ بفهمم مثلا یکی داره ی حرفی میزنه در گوشم میزارم ک نفهمم ک دلم نشکنه ...

بگو دقیقا چی رو گفته حداقل در چه موضوعی تا بفهمیم اون فضوله زیادیه یا شما حساس و بدبین 

می گفتی بتوچه زن زوله! این حرف خصوصیه خصوصی هست هیچکی نباید بپرسه هیچ کی ام حق نداره ب کسی بگهمیزدی ...

اونوقت بعصی ها تا اسم زنداداش میاری میان فوش میدن معلومه خود کصافتشون هم چنین شخصیتی داره وگرنه ادم اگه شیر پاک خوردا باشه منطق داره میفهمه طرف حق باید باشه

بگو دقیقا چی رو گفته حداقل در چه موضوعی تا بفهمیم اون فضوله زیادیه یا شما حساس و بدبین

مثلا میاد از من ی سوال میپرسه من جواب نمیدم بعد برادونستن جوابش میاد همه رو  از پشت میگیره خانوادم رو کامل تا یکی زنگ میزنه میپرسه کیه هر سری تا ی فامیلی پسرش بگه بخنده میبندش بهمون 

مدام کاوووش میکنه کی کجاست کی چی میگ کی گذشتش چی بو  دیگ عقلمون از دست دادیم از دستش

پدر کشتگی که با کسی نداریم من خالم اینجوریه از شخصی ترین چیزا سوال میکنه

خب خیلی خالت اشتباه میکنه مگ شعور و شخصیت نداره خیلی ببخشی  انقدر رک میگم مگه عقل نداره نمیدونه مساعلی ک بهش اصلا ربط نداره نباید بپرسه

اگه خودت خسته نمیشی اره میخونم،

من وقتی خاستگاریم بود دوست نداشتم کسی باشه مخصوصا از خانواده پدری که هیچ رفت و آمدی نداشتیم 

اون موقع داداشم هنوز ازدواج نکرده بود حتی نمیدونستیم که اینو میخواد (دختر عمم هست و سنش از داداشم بیشتره و یه بچه هم داره شوهرش هم فوت شده)

خلاصه بی خبر برداشت اینو آورد با یه تیپ افتضاح نشست وسط خونه که من همینم و تیپم همینه قراره یا تو وصلت کنن نه من خانواده شوهرمم به شدت مذهبی ولی خوب من و خانوادم آزاد بودیم چون شرایط اینجوری بود میخواستم مشکل پیش نیاد چادر پوشیدیم من و مامانم همه هم مرد بودن روز خاستگاری فقط مادر شوهرم از خانوادشون خانم بود که واقعا هم موذب بودیم 

خلاصه که به یه زور مجبورش کردم یه چادر بندری پوشید 

وسط خاستگاری هم بحث مهریه بود بزرگا خیلی آروم و شمره حرف میزدن این احمق هم خودشو مینداخت وسط واسه من مهریه تعیین میکرد 

دیگه اینا همه تموم شد و اونا رفتن 

بعد از اونم که هی داداشمو علیه من پر میکرد مامانمم از اونور پر میکرد هر دو رو شیر کرده بود رو سر من خیر ندیده 

یعنی اینجوری بگم همه چیز انگار باهم هماهنگ شده بودن که من جشن عقد و بله برون جشن نگیرم آخرشم عوضی کار خودشو کرد من مراسم نگرفتم 

البته یه طرف قضیه هم برمیگشت به خانواده شوهرم که من نتونستم جشن بگیرم ولی خوب اینم خیلی همه رو پر میکرد همه رو ریخته بود رو سر من 

مثلا میاد از من ی سوال میپرسه من جواب نمیدم بعد برادونستن جوابش میاد همه رو از پشت میگیره خانوادم ر ...

خب این که یه آدم بیکار بیمار چیپ هست  ، آدم عاقل که به حرف این بی شعور ارزش نمیده و باور نمیکنه …. همیشه عاقل اندر سفیه بهش نگاه کنید ، بالاخره جو پیدا نکنه که نمیتونه جولان بده …. بببین کیا به حرفاش دامن میزنن دهن اونا رو سرویس کن ، خود اینو بخاطر داداشت هم شده باید تحمل کنید تا شاید سنش بالا رفت   خجالت بکشه 

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز