تقریبا یسال
هنوز یسال نشده
از اولم اصلاا دوسش نداشتم
بعد ازدواجم فهمیدم خیلی آدم خوب و ایده آلیه
ولی هربار سعی کردم دویش داشته باشم یادم میومد قبل ازدواجم چقدرررررررر اذیتم کرد، من زااار میزدم با التماس که دوست ندارم توروخدا تو کنار بکش (چون زورم به بابام نمیرسید) بعد اون ظالمانه میگفت مهم نیست اگه دوستم نداری
هر وقت که چیزی عزمتو لرزوند یادت به اشکات بیفته که یه روز جلوش ریختی و اون براش مهم نبود ،این چه دوست داشتنیه که اشک معشوق براش مهم نیست
یه روز اون میتونست بگذره و تو خوش باشی ،امروز تومیتونی از ایندت بگذری و نبایددددد بگذری !!!
چرا چون عشقش واقعی نیست اگر بود میگفتم بیخیال درست شو ولی عشقش واقعی نیست این رفتارا هم از ترسه از حسادته میدونه بعد اینکه درست تموم بشه با کوچکترین اهانتش میذاریش سر کوچه برا همون قهر میکنه تا بقیه و فامیل و .به بهانه زندگیت بهت فشار بیارن
حتی ممکنه قهرتونو علنی کنه ابروتو ببره مدام قلدری کنه که مادر پدرت و فامیلا بذارنت تو منگنه ولی تو کوتاه نیا ،چون سوارت میشه
قلبت نشکنه عزیزم نی نی سایت همینجوره بعضی ها فقط درکت میکنن و باهات همدردی میکنن و بعضی ها بی رحمانع قضاوتت میکنن تهمت میزنن و بهت توهین میکنن به این جنبه منفی توجه نداشته باش من درک میکنم حس و حالتو قشنگ میفهممت مطمن باش تقصیری نداشتی این وسط فقط قربانی شدی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
32 ثانیه پیش
32 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز