گفتی زایمان زودرس یاد خاله م افتادم
خاله م دوتا پسر داشت خیلی دوست داشت دختر داشه باشه
دفعه سوم که می خواست حامله بشه ۴ ماه فقط کشک و ماست و دوغ وهرچی که واسه دختر دار شدن بود استفاده کرد
حامله که شد همه می گفتن دختر داری
تا هفته ۲۰ هر چی رفت سونو بچه ش معلوم نمیشد چیه
سونو خصوصی اومد توی مشهد گفتن همه ش پشتش رو میکنه ولی احتمالا دختره
مادرشوهر خاله م سکته کرده بود ده سال تو خونه افتاده بود
یه روز حالش بد میشه خاله م بلندش میکنه
روز بعدش خونریزی میکنه هفته ۲۴ سزارینش می کنن
همون اول دکتر بهش گفته بوده این بچه نمی مونه
انتقالش دادن مشهد اینجا هم گفته بودن نمی مونه
خاله م میگه پشت شیشه nicu بوده یه پرستاره بهش گفته اگه میخوای بچه ت زنده بمونه هیچ جا نرو همین جا باشه تا بچه ت حضورت رو حس کنه یه بچه دیگه م بوده مادرش ولش کرده رفته بعد از دو روز بچهه مرده لگه میخوای بچه ت بمونه پیشش باش بچه ت می فهمه اینجا هستی
بچه ای که همه می گفتن نمی مونه بعد از ۴ ماه بالاخره مرخص شد
حتی شوهر خالم هفته اولی که پسر خاله م به دنیا اومده بود رقته بود شناسنامه واسش گرفته یود
همه می گفتن چرا رفتی شناسنامه گرفتی؟؟؟ به خالم می گفتیم خدا تو رودرواسی افتاده دیده شناسنامه گرفتین دیگه گفته بمونه
نکته آخرش این که خاله م میگفت وقتی خونریزی کرده بوده و دردهاش شروع شده درد زایمان پسر گرفته
میگه همه ش می گفتم من دختر میخوام خدایا چرا پسر دادی
میگه وقتی پشت شیشه nicu بودم می گفتم خدایا غلط کردم هر تو بخوای
میگه فقط خدا میخواست منو با سر بزنی زمین و بگه همه چی دست منه
الان پسرش ۱۲ سالشه