2777
2789

دچار مرض احتقان بینی شدم چند وقته من شب نخوابیدم نشسته می‌خوابم بدنم کوفته میشه اصلا نمیشه گفت خواب 

تو روز نمیتونم ب کارام برسم بدنم سسته 

بی اشتها شدم و همش حالت تهوع

zendegi_jawaherپیج اینستا داستان زندگی جواهر دختری که تو دهه شصت با مرد وحشی ازدواج میکنه با وجود علاقه به همسایشون اونو به عقد مردی چند برابر سنش در میارن و تو سن چهارده سالگی مجبور به ازدواجش میکنن چون پدر مادرش فوت شده بودن و زنداداشش فقط میخواست ازش خلاص بشه داستان قشنگیه امیدوارم بخونید و لذت ببرید

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

دهن منم سرویس شده از بارداری 😑😮‍💨

بارداری اول اینطور نبودم ک این پدرمو دراورده

zendegi_jawaherپیج اینستا داستان زندگی جواهر دختری که تو دهه شصت با مرد وحشی ازدواج میکنه با وجود علاقه به همسایشون اونو به عقد مردی چند برابر سنش در میارن و تو سن چهارده سالگی مجبور به ازدواجش میکنن چون پدر مادرش فوت شده بودن و زنداداشش فقط میخواست ازش خلاص بشه داستان قشنگیه امیدوارم بخونید و لذت ببرید
چند وقتته؟

هشت هفته وای ب حال بعدا 

از پنج هفته تا ب الان نخوابیدم همش نشسته چرت زدم 

zendegi_jawaherپیج اینستا داستان زندگی جواهر دختری که تو دهه شصت با مرد وحشی ازدواج میکنه با وجود علاقه به همسایشون اونو به عقد مردی چند برابر سنش در میارن و تو سن چهارده سالگی مجبور به ازدواجش میکنن چون پدر مادرش فوت شده بودن و زنداداشش فقط میخواست ازش خلاص بشه داستان قشنگیه امیدوارم بخونید و لذت ببرید
هشت هفته وای ب حال بعدا از پنج هفته تا ب الان نخوابیدم همش نشسته چرت زدم

الان روزگار پادشاهیت دنیا بیاد اون موقع جهنم خودش نشون میده تا میتونی برو بیرون بگرد که بچه دنیا بیاد باید خونه نشین بشی 

الان روزگار پادشاهیت دنیا بیاد اون موقع جهنم خودش نشون میده تا میتونی برو بیرون بگرد که بچه دنیا بیا ...

بچه داری کردم قبلا ای کاش بیاد لاقل تن من سالم باشه کارم زیاد باشه

zendegi_jawaherپیج اینستا داستان زندگی جواهر دختری که تو دهه شصت با مرد وحشی ازدواج میکنه با وجود علاقه به همسایشون اونو به عقد مردی چند برابر سنش در میارن و تو سن چهارده سالگی مجبور به ازدواجش میکنن چون پدر مادرش فوت شده بودن و زنداداشش فقط میخواست ازش خلاص بشه داستان قشنگیه امیدوارم بخونید و لذت ببرید
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792