دقیقا. بعد من خیلیا هوس کردن حامله بشن! انقد همه هواشونو داشتن... براشون فلان چیز درست کنن بفرستن. خودشون دست ب سیاهو سفید نزنن. من بدبختم بجای این چیزا داداشم مریض شد.. دو ماه آخر ی چشمم اشک بود ی چشمم خون. ب احدی ام نمیتونستم بگم ک سبک شم. تا ماه ها بعد زایمانم فقط کارم گریه بود. سوختم....
خداروشکر کن هزار هزار مرتبه. بدون بدتر از تو هم هستن عزیزم. ان شا الله قدمش خیر باشه برات🌹
نه منم مثل تو بارداری اولمه خیلی خودمو شوهرم خوشحالیم و شوق و ذوق داریم ولی باور کن فقط خودمون دوتا خانواده شوهرم هراز چندگاهی یه زنگی میزننن احوالی میگیرن مادر خودمم همون جور ولی من خودمو ناراحت نمیکنم بازم خوشحالم فقط دلم میخواد برا زایمانمم به مادر نگم بیاد انقدر دلم ازش گرفته اس
ببین عزیزم طبیعیه افسردگی بارداری گرفتی .سعی کن تنها خونه نمونی .برو خونه مادر یا مادر شوهرت . اگه از نظر مالی مشکلی ندارین . برای روزهای پایانی حاملگیت پرستار بگیر که پیشت باشه . حتما با دکترت مشورت کن .
به نظرم بهتره بری خونه مادرت اونجا بمونی
گلم اینا همش اثرات بارداریه هرمونات بهم ریخته هزار تا فکر و خود خوری سراغت میاد منم زمان بارداریم با همه قهر کرده بودم همش توقع داشتم از بقیه و هزار تا فکر و خیال دیگ ابشالله زایمان کنی خوب میشی نگران نباش خودتو هم اذیت نکن
برا آرامشت صلوات فرستادم قشنگم
التماس‌دعا عزیزم امضام
اگه بدونی حال روزت داره چه تاثیری رو بچه می‌زاره
بعد خودت باید سختیشو بکشی بچه بهونه گیر بد قلق بد غذا غرغرو مشکل معده اختلال خواب استرسی
نکن این کارو ارامشتو حفط کن ذکر بگو
من به سرم اومده که میگما
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز