نه عید، نه شب یلدا، نه عید قربان، نه سر عقد
هیچی هیچی هیچی
عروسی هم نگرفتن هنوز
حرفشم نیست اصلا که بخوان بگیرن
ازشون تو روز خواستگاری قول خونه خریدن گرفته بودیم (به اسم خودشون، و نه حتی به اسم من و پسرشون)
بعد عقد گفتن نمیتونیم، با وام و قرض خونه اجاره کردیم
عملا دست خالی دختر گرفتن و اصلا به روی خودشون هم نیاوردن
شوهرمم حتی واسه تولدم یه تیکه طلای ظریف هم نخریده تا الان
فقط یه نشون ساده و یه حلقه تا الان خرجم کردن
امساال هم خبری نیست
همیشه هم بین من و شوهرم دعواست که چرا کم میریم خونه باباشاینا
من تا حاالا هیچ وقت بهشون بیاحترامی نکردم
ولی میدونی گاهی دلم میشکنه، حتی واسه مهریه هم میخواستن بهمون نارو بزنن و عندالاستطاعهاش کنن...
یعنی من انقدر بیارزشم؟..