انگار منو توصیف کردین دوست عزیز
منم سالهای اول ازدواجم تا همین ۳.۴سال پیش خوش خوشانم بود که خونه عوض میکنیم
چه ادمهایی خدا گذاشت سر راهم تا بیدار بشم ،هشیار بشم
یه درصد فکر کن که شوهرم همراهی کنه
بهش میگفتم بریم محله های پایینتر خونه بخریم
میگفت اونجا مجانیم بدن نمیرم
الان همون خونه ها رو نمیشه رهنش کنی چه رسد به خریدن
خودمم ادمی نبودم که اهل طلا خریدن و پس انداز باشم
تازه بخاطر هرخونه کلی طلا میفروختم که پیش خونه درست بشه🤦♀️🤦♀️
وقتی از خواب غفلت بیدار شدم که خانواده پرجمعیت شدن و همه چیز ۱۰برابر شده
تمام دغدغه و دل مشغولیم شده یه سرپناه
و اینکه اصلا تحمل سختی کشیدنم ندارم متاسفانه
اینجا وقتی از سختی هایی که دوستان مینویسن میخونم تو دلم میگم هزااار افرین واقعا چه صبریییی دارن
چه تحملی دارن
منم مث همسر شما درونگرام،
هرچیزی بشه میریزم تو خودم و از درون داغون میشم
و بدتر ازخودم شوهرمم ادم دست و دلبازیه اصلا طاقت نداره سختی بکشه
ترجیحش اینه امروزشو خوب بخوره ،فردا نبودم نبود