2777
2789
عنوان

بیاین یچیزی بگم پشمای داشته نداشته تون بریزه

| مشاهده متن کامل بحث + 15046 بازدید | 134 پست
من انقد میترسم ک شبو روز گریه میکنم ازینکه قبول کرم با این شرایط ازدواج رو  خیلی میترسم اخه من ...

مادر شوهرم عاشق دخترشه خب دختر دوسته ....میگفت بچه پسرم باید پسر باشه ولی از اینکه من دخترارو ازش دور کنم بیشتر میترسید...الان هر چی پول دارع برا لباس و همه چی خرج دخترام میکنه ... بره بازار دست خالی برنمیگرده من خونه مامانمم برا ی مدت مادر شوهرم اومد سرم زد یکی از دخترام رفت خونشون برا خواب  من با مادر شوهرم مسافرت مجردی هم رفتم با بچه ها یعنی خودمون ۴ تا  تو عقد برا دیو بود درست مثل شما که میترسیدید  تو عروسی  کمتر بود ولی میگفتا  بدتر از عقد ولی ککتر....

راستی من دخترام که اومدند دیدم جواب ندادن چیزی رو درست نمیکنه  یچیز میگفت با احترام جوابشو میدادم ...میدونی اینا اخرش قدیمیند از مادرشوهراشون زخم خوردند نمیدونند نباید اون کارارو برا عروسشون نکنند 


چرا خیلی اما کو گوش شنوا میگه داماد م از پسرام محرم تره دوستاش گفتن داماد میتونه مادر رو بعد مرگش غس ...

کی گفته چنین چیزی؟ من که اولین باره میشنوم هردوشون محرم ابدی هستن دیگه. ولی اینکه لخت بگردی جلوشون درست نیست


بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

منم واقعا دلم واس مادرشوهرش سوخت این اسی معلومه ازاون عروسای پدر دربیاره😂😂😂

اتفاقا تاالان کوچیکترین بی احترامی و حرفی ازم درنیومد اما تو ذهن خودم واقعا این جرکات قفل شده هست تو فرهنگ ما پذیرفته نبی

بنظرم اصلن خجالت نداره 

نه آخه برادر شوهرم ی چیز گفت بیشتر خجالت کشیدم گفت زنداداش آخه الان ساعت ۱۰ شب یکم برنامه ریزی کن بعدش گفت حالت خوبه بیا برو دراز بکش سریع میام به جاریمم گفت ی آب‌جوش نبات درست کن براش من قرمز بودم هااا بعد رفت برگشتنی میوه خریده بود خخخخخخخ

به نظر من اولا خواهرشوهر نداری فک کنم چون مادرایی که دختر ندارن با پسراشون راحتن دوم اینکه اینا به این سبک عادت کردن وقتی یکی به چیزی عادت میکنه عادی میشه و نگاهش مثل شما نیست شما عزیزم باید بیخیال این رفتار بشی یا با محبت به مادرشوهرت بگی این کار ناراحتت میکنه ولی اگه قرار هست خونه مادرشوهر زندگی کنی از همین اول زیاد نرو خونشون فقط با دعوتشون برو و کاملا با احترام رفتار کنین و از شوخی های الکی پرهیز کنین 

[QUOTE=283358013]مادرشوهرت الان جلو شوهرت و دامادش لخت میچرخه؟؟چقد عجیبن من چرا هضمش واسم

هستن مادرشوهرایی ک جلو داماد پالخ ت وس ینه چاک میگردن،برمیگرده ب طرز فکر وفرهنگشون،من بادرست غلطش کاری ندارم فعلا

افرین چقدر با درک و فهم 😑😑

برو بابا حالم بد شد شوهرم تو سالن بود تا منو دید گفت چی شده یواش گفتم مریضم گف شبمون خراب شد گفتم تف تو فکرت خخخ بگردمش یواشکی بغلم کرد پشتمو مالش میداد نمی‌دونست همه فمیدم خخخخخ

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز