شوهرم اصرار داره هر ماه حلوا درست کن و چایی بچه ها رو ببریم بشینیم کنار قبرش. من واقعا خسته شدم نمیدونم چیکار کنم هرچی میگم بچه ها رو به جای اینکه ببریم پارک و اینا میاری قبرستون. میگه نه نباید فراموشش کنن میگم خب تنها بیایم میگه فقط با بچه ها. خسته شدم من نمیدونم چیکار کننممممم چی بهش بگم اخه. یبار نیومدیم چنان الم شنگه ای به پا کرد که نگو. راهکار بدین
خب بچه هام ببر چه اشکالی داره.چرا از قبرستان یه غول ساختین.
پدرم سایه ی سر بود و مرا نور امید😭 پدرم رروشنی محفل ما چون خورشید😭 پدرم خنده به لب بود و همه فهمیدند😭 بعد او خنده به لبهای من و ما خشکید😭😭😭 بابایی بابای مهربونم دلتنگتم😭
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خب بهش بگو که ترس نداره. یا بچه خودش به باباش بگه نمیام
پدرم سایه ی سر بود و مرا نور امید😭 پدرم رروشنی محفل ما چون خورشید😭 پدرم خنده به لب بود و همه فهمیدند😭 بعد او خنده به لبهای من و ما خشکید😭😭😭 بابایی بابای مهربونم دلتنگتم😭
دوستان من حرفم دوباره میزنم خودم مشکلی ندارم با رفتن حاضرم هر هفته برم ولی بچه هام نمیخوام ببرم اونا گناه دارن نمیخوان برن برا روحیشون هم خوب نیس میون اون همه مرده. خودم هر هفته حلوا میپرم به ثواب روحش ولی مشکلم نبردن بچه های. نمیدونم چجوری قانعش کنم