رفته بودن بازار بعد یک خانمه اشنا اونجا بوده مثل اینکه قیافش قشنگ بوده قد بلند بوده یکی داشت از داخل همون جمعی که نشسته بودیم تعرف میکرد به شوخی که که اره قشنگ بودو فلان بعد پسر خالممم یکسرهههه ازش می گفت منم حرص میخوردم بعد از زیر چشم منو نگاه میکردو میخندید 😐فک کنم دههههه هر بار که میگفت میدی من حرص میخورم از ته دل میخندید اونم خیلی ضایع منو نگاه می کرد
اخرش فهمیدم بابام اصلا این طرفو ندیده الکی زر میزنه
چرا این کارو می کرد بعد به من میخندید 😐هدفش چیه ؟😂
هر بار میاد از دختری تعریف می کنه منو نگاه می گنه میخنده اصلانم ادم هیزی نیست که مثلا به زنا اینا نگاه کنه چرت میگه فقط 😒
پسره روانی