سلام
من این تاپیکو یه ماه پیش دیدم و خوندم ولی اون موقع عضو نبودم...تاپیک هایی مثل این که راجع به از دست دادن جنین و نوزاد و زایمان زودرس بود رو خیلی خوندم و هربار گریه کردم... من پارسال یک بارداری ناموفق داشتم ...همه چیز تا هفته 17 خوب بود فقط لکه بینی داشتم که دکترم میگفت شیاف بذار و البته لکه بینی کم نمیشد...بعد هفته 17 خونریزی شدیدی پیدا کردم بعد هم استراحت مطلق شدم و بعد جواب غربالگری دومم نشون داد بچه های ریسک هست و باید یا سلفری میدادم یا امینو رفتم زیر نظر متخصص پروناتولوژیست ازمایش سلفری بدون وجود دی ان ای بچه در خون من بدون نتیجه موند مجبورشدم امینوسنتز کنم جوابش اومد و بچه اون چندتا مشکل کروموزمی اصلی رو نداشت ولی به قول دکترم مشکلات کروموزمی زیادی هست که تو ایران بررسی نمیشن... از هفته 18 که سونو انومالی داده بودم رشد بچه کم بود وزنش به شدت پایین بود و چون تو هفته 20 جواب امینو نشون داد سالم هست دکترا میگفتن باید ادامه بدی تا ببینیم چی میشه... شاید 10تا دکتر مختلف رفتم تا در نهایت همون دکتر پریناتال منو قبول کرد....همشون بدون اینکه هیچ امید خاصی بدن میگفتن صبر کن هپارین بزن اسپرین بخور استراحت مطلق باش رشدش خوب میشه هر دو هفته سونو میدادم و توی سونو داپلر هم خونرسانی خیلی خوب نبود ولی باز هم گفتن صبر کن احتمالا بچه چون ای یو جی ار شدید هست نمیمونه... و من کارم هرروز گریه بود و به پسرم عادت کرده بودم و از یه طرفم به خاطر رشد خیلی کم و عقب بودن رشد دست و پاهاشو شکمش با سرش که حدود4_5هفته اختلاف داشت وحشت داشتم که بچه مشکلی داشته باشه و بعدها منو به خاطر به دنیا اوردنش سرزنش کنه... البته اینم بگم تو این مدت دوتا از دکترا دستور ختم بارداری دادن ولی میگفتن برو یه دکتر پیدا کن که مسولیت قبول کنه ما فقط تشخیص دادیم این بچه موندنی و سالم نیست...منو هر بار هزارتیکه میکردن با حرفاشون ک میفرستادن خونه... همش عکس سونو سه بعدی پسرم تو بغلم بود و گریه میکردم ...هر روز... دو دفعه هم اکو رفته بودم و گفته بودن مشکل قلبی هم داره یه اصطلاح بود که نمیدونم چی بود ولی نه خیلی شدید باید دنیا بیاد ببینیم چی میشه ...
در نهایت با استفاده از مولتی ویتامین های قوی تزریق هپارین و استراحت مطلق که 20 کیلو برام اضافه وزن اورده بود تا هفته 31 ادامه دادم و بچه همچنان رشدش کم بود و اختلاف اندام هاش بیشتر میشد....و بعد دچار علایم مسومیت بارداری شدم و دکتر پریناتالم دستور ختم بارداری به خاطر فشار خون بالا و علایم مسومیت داد...زایمان طبیعی و القایی بود ووحشتناک...وحشتناک... هیچوقت فک نمیکردم اینقد دردناک باشه...بچم نموند...به خاطر وزن پایین 800 گرم توی 31 هفته نتونست بمونه ...قلبمو کندو و با خودشبرد...به شوهرم قول داده بودم اگه نموند نبینمش که حالم بدتر نشه... ندیدمش و این ندیدنش قلبمو از جا کنده حالم خوب نمیشه... تمام بارداری سختی زایمان سخت و دراخر پسرم رفت....مطمن بودم میمیرم ولی نمردم...دو روز منو بیمارستان نگه داشتن تحت نظر به خاطر فشار خون و خونریزی...اومدم خونه و تا مدتها پستهای نی نی سایت رو میخوندم و حس میکردم تنها نیستم و با غم همه کسایی که تو نینی سایت خاطره نوشته بودن غمگین شدم و گریه کردم....
بعده 6ماه احساس کردم دیگه نمیتونم صبر کنم باید اقدام کنم دوباره حامله شدم و فقط دعا میکردم پسر باشه تا حس کنم همون بچه برگشته پیشم میدونم که اون برنمیگرده ولی پسر بودنش فقط دلمو اروم میکرد...ولی اینبار گفتن دختر هست.... دوسش دارم یه تیکه از منه ولی فک میکردم با حاملگی جای خالی پسرم پر میشه وقدرت زندگی پیدا میکنم ولی هرروز حالم بدتر میشه و دلم بیشتر میگیره...مگه من چی خواسته بودم... یه بچه ...که پارسال با اون همه رنج از دستش دادم...و خواستم همون جنسیت بیادپیشم و باز هم نشد...هیچکس نمیفهمه همه میگن ناشکری نکن و از عمق غم من خبر نداره... من بچمو دوست دارم ولی پر از گله و غم و اندوهم ...گفتم اینجا درددل کنم شاید منو بفهمن و سرکوفت نزنن.....