خب الحمدلله😁😁😎😎.
سلام دخترا
جدیدا خوش اومدین، امیدوام اینجا موندگار بشین، هم از فضای مثبت اینجا انرژی بگیرین هم خودتون انرژی بخش باشین😍😍🥰🌻.
ما دیذوز عصر رفتیم واسه خرید، چند تا فروشگاه سر زدیم، چیزی که چشممو بگیره پیدا نکردیم، حالمم خیلی مساعد نبود، برگشتیم خونه.
شام داشتیم
از همسرم خواستم یه چای نبات برام درست کنه، حدس بزنین چقدر طول کشید؟ نزدیک ۴٠ دقیقه😂🥲. نوش داذو بعد از مرگ سهراب بود ولی خب بالخره اورد.
شام رو هم اماده کرد و صرف شد.
نشستیم با هم یکک گشتیم ببینیم تخت دو طبقه برای بچه ها از کجا میتونیم تهیه کنیم و چه مدلی بگیریم.
یه دونه بود یه تخت بود ارتفاعش بلندتر از حالت نرمال، بعد زیرش یه کشو بود که وقتی میکشیدی بیرون خودش یه تخت بود، بغلشم یه راه پله ی بامزه داشت، فعلا همسرم ازون خوشش اومده، هم حجمش کم بود هم ارتفاعش خوب بود.
و امروز:
دیشب خیلللی بد خوابیدم، صبح زود علی جون رو اماده کردم و سپردم به سرویس و دوباره اومدم خوابیدم.
رییسم زنگ زد بیدار شدم ولی حال نداشتم جواب بدم🙄🙄.
نیم ساعتی تو تخت موندم بعد بلند شدم یکم خونه رو جم کردم و نهار گذاشتم
با مهدی شیر و کیک خوردیم
زنگ زدم رییسم ببینم چیکارم داشته، گفت سرما خورده بودی زنگ زدم حالتو بپرسم، تشکر کردم (ولی کاش میذاشت بیشتر بخوابم😜😜)
نهار مرغ درست کردم
ظررررف شستم
علی جون رو از سزویس تحویل گرفتم
شیر گذاشتم ماست بش.
در ادامه:
نهارمون امادس بریم بخوریم
من و. مهدی احتمالا عصر نخوابیم ولی علی جون خسته س باید بخوابه.
لباس خشکا رو تا بزنم
لباس اتو بزنم
سرچهامو دیشب نتونستن انجام بدم امروز پیگیری کنم.
یسر به دفترم بزنم ببینم برای امروز چه کارهایی میشه تعریف کرد.