و سلامی دوباره
این چند روز برنانه فشرده شده بود
یه عصر رفتیم حرم و کتابخونه حرم، دلم میخواست یه غروب بریم حرم و تا پاسی از شب یه دل سیر تو حرم بمونیم ولی همسرم رفته بود فوتبال و له بود، فقط نیم ساعت نشستیم و برگشتیم.
دیشب رفتیم عینک واسه پای سیستم بخریم، چیزی که میخواستیم پیداذنکردیم و دست خالی برگشتیم، بجاش تو مسیر رفتیم یه لوازم خونگی و دو دست لیوان خریدیم. خرید نکردن قبلش رو بشوره ببره😜.
برگشتیم خونه و شام داشتیم( پرستار بچه ها زحمت کشیده بود نهار زیاد گذاشته بود که شام هم بخوریم).
امروز از صبح، همه خونه گردگیری وجارو شد، سرویس رو شستم
برای نهار مرغ گذاشتم
تراس تمیز شد
ظرفا شسته شد
یکم چیدمان کابینت رو تغییر دادم تا لیوان جدیدها جا داشته باشن.
با علی جون یکم پازل چیدیم( پازل ۶٠٠ تایی واسه خودم بوده، خیلی هم سخته، ولی اصرار داره با هم بچینیمش.)
پسرا رو نوبتی حموم بردم، خودمم دوش گرفتم، لباس دستی شستم، ماشین روشن کردم، لباسا پهن شدـ یه عالمه لباس جم شد که تا بشه و یه عالمه هم باید اتو بشه.
همه خونه تمیز و. مرتب شد فقط پرونده لباسها باز موند.
این وسط همسرم واسه یکی از واحدای این ترمش باید پاور درست میکرد که بنده قبول زحمت کردم و تقریبا یک سومش رو انجام دادم( خدایا زودتر فارغ التحصیل بشه😁😁).
تا اخر امشب:
اگه قسمت بشه یه ساعتی بخوابیم با پسر کوچولا.
شام ناگت مرغ سرخ میکنم.
ادامه پاور رو. درست کنم امشب تموم بشه.
به مامانم زنگ بزنم.
لباسها رو جم کنم و اتو بزنم.
راستی تو نورگیر اتاق خوابمون یسری کبوتر چند ماهی هست که زندگی میکنن. لونه شون دیده نمیشه فقط رفت و امدشون رو میبینیم، از دیروز جوجه هاشون به دنیا اومده و صداشون میاد😍😍😍😍