حق با کیه من یا خواهرم

نظرمو بالاتر نوشتم

همون خونه مادرت فقط همو ببینید

عزیزم من که نمیتونم به زور بهتون بگم حق با شما بوده

نظرمو گفتم

خود دانید

خب به اصرار مهمون دعوت کردی، بعد داد و بیداد راه انداختی؟ مگه نمیدونی بچه همینه؟ شیطون و پر سر و صدا و خرابکار!

نهایت دو سه بار دوستانه به خواهرت میگفتی و اگر توجه نمی کرد، اون روزو تحمل می کردی و دیگه دعوتش نمی کردی، همین

خودم اینطورم که چیزای خطرناکو دور از دسترس بچه ها میزارم و اجازه میدم شیطنت کنن البته تا جایی که به کسی آسیب نرسه. کثیفیارو میشه بعدا تمیز کرد دوباره

حیاط رو تمیز کن با سلیقه آهن و اشغال و چیزای خطرناک رو بریز دور بچه ها رفتن حیاط در رو قفل کن که نتونن برن بیرون تو کوچه

همیشه مهمون رو وعده ای دعوت کن که آمادگی پذیرایی داشته باشی 

اسی من درکت میکنم نمیدونم چرا بقیه بهت میپرند. ما هم وقتی باغ مون میریم بچه های برادرشوهرام میان باغشون کثیف کاری کنن کار خطرناک بکنن یا همدیگه رو بزنن من قشنگ دعواشون میکنم.بخوان با پاها و دست و صورت کثیف برن داخل خونه باغ نمیزارم میگم برین خودتون تمیز کنین بعد. جلوی مادرهاشون هم میگم. دوست ندارن نزارن بچه هاشون بیان. چون پسر منم بره باغ اونا میگم بهشون اگه پسرم شیطونی کرد دعواش کنین. به پسرمم میگم تو محوطه بازی کن داخل خونه باغ نرو. 

کارت بد نبوده. قرار نیس مهمون بیاد خونه رو با خاک یکسان کنه و بره. از بایدهاست که مهمون مراقب بچه اش باشه

خودت اشتباه کردی 

قبول هم نمیکنی 

میزبان بودی می‌دونستی بچه دارن باید محیط امن ایجاد میکردی آهن ها رو از قبل جمع میکردی تو انباری و پشت بام و جایی قرار می‌دادی دست بچه نباشه ، نهایتا بدون دعوا میرفتی از دستشون می‌گرفتی می گذاشتی جای امن

وسایل پذیرایی هم آماده میکردی 

ساعتش رو هم خدمت باید از قبل همآهنگ میکردی 

اینکه اگر عصرانه هست بگی از فلان ساعت بیان با یک آش و الویه پذیرایی میکردی یا میگفتی شام ...

پارک رفتن هم باید همراهی میکردی 

خاک و گل هم شستی رفت درست می گذاشتی فردای مهمونی این ادا ها چی بوده همون موقع جلو مهمون بشور بشور 

گفتن جمعه میان شما می‌خواستی با چی پذیرایی کنی همون رو می گذاشتی دیگه 

اخلاقت خوب نیست خدایی

عزیزم حق می‌دم عصبی شدی

اما انگار شما و خواهرت دو لبه یه پرتگاه هستین

ایشون خیلی بیخیاله شما خیلی سخت گیر و ریز بین

ببین تو اون جمع شما همه‌ش در حال حرص خوردن بودی بقیه عین خیالشون نبوده.

به اون که نمیشه بگیم چجوری باشه اما واسه اینکه خودت کمتر اذیت بشی باید تمرین کنی خیلی کنترل‌گر نباشی ، بذار بچه ها یه چیزایی رو تجربه کنن حتی غلط و اشتباه شما قرار نیست همه رو درست کنی

تا وقتی خطری برای خودش و دیگران نداره مداخله نکنید، مثلا اون ماجرای آهن هم باید فقط به خواهرت می‌گفتی بچه ت داره اینکارو می‌کنه حواست باشه دیگه خودش میدونه چجوری برخورد کنه باهاش. 

بعضی مامانا اینجورن اما کلا بهتره وقتی مهمون میاد اونم با بچه اسباب بازیای ریز و گرون همچنین وسایلی که ممکنه بشکنه یا آسیب برسونه رو جمع کرد تا آدم کمتر حرص بخوره و به خودش و مهمونش خوش بگذره تنها راهش همینه 

کاملا درکت می کنم چی میگی اونا بچه بودند مادرشون که بچه نیست  

وای یک جاری من دارم احساس کردم داری از اون حرف میزنی یعنی بی خیال تر از خودش خودش !

سه تا بچه داره رفته بودیم مدرسه داشتیم بر می گشتیم موقعی که بچه ها از مدرسه تعطیل میشن دید ین چقدر شلوغ هست دخترش پنج سالش هست اون همین جوری رها کرد توی مدرسه داره میره دیگه چند تا از مادرها صدامون زدند بیا بچه ات ببر بچه بیچاره اینقدر ترسیده بود داشت گریه می کرد بچه نگاه میکنه می خنده هرجا بریم بچه جا میذاره اصلا اهمیت نمیده بگه بچه هست نمی تونه بیاد جای میریم مهمانی دیگه رهاشون می کنه خواهر شوهرای بیچاره باید حواسشون بهشون باشه رفته بودیم شهرستان مراسم همین جوری رهاشون کرده بودند اونا رفته بودن بیرون گم شده بودند دیگه پلیس اوردشون بهش می گفتند هوای بچه هات داشته باش می گفت حالا مگه چی شده 

من نمیدونم کاربرا چرا خودشون و زدن ب اون راه

میگه خواهرم گفته بعد ناهار میام خونتون

و من بهشون گفتم شام بمونید

پس از قبل مهمون دعوت نکرده بیچاره .

بعدم خواهره باید حواسش ب بچه اش باشه اگه ایشونم چیزی بگه خالشونه.خواهرش نباید ناراحت شه .در ضمن ب بچه های خودش گفته

و واسه پارک هم گفته میمونم خونه تمیزی میکنم و شام درست میکنم .

اخه ساعت یک به بعد موقع ناهاره دیگه