اصلا ب حرفاش فکر نمیکنه همینجوری هر چی از دهنش در میاد میگه
امشب جلوی مامانم و خواهرش گفت
مهرسا لباس پوشیدن بلد نیست تکراری میپوشه
قبلا عین همین حرفو ب خالم زد ولی گفت ن منظورم این نبوده
ولی اینسری خودم تو اتاق پرو شنیدم ک اینو گفت
اول اسفند رفتیم خرید لباسامو عید اورد بعد انتظار داشت نو هارو تو خونه ام بپوشم وقتی کسی نیست
در حالی ک من اصلا چیزی برا تو خونه نگرفتم همش کت و شلوار اینا بود کلا دو سه دست بود ک بیرون میشد پوشید
یعنی خیلیم چیزی نخرید
بعد امشب گفت انگار سرش نمیشه چی بپوشه تازه داره یاد میگیره
من واقعا ناراحت شدم ولی مامانم گفت پشت تلفنی باهاش بحث نکن