رسید شب عروسی در آرایشگاه که اومد دنبالم حتی نگام نکرد به فیلمبردار گفت از جلو در آرایشگاه نمیخوام فیلم بگیرین پشت سرمون حرکت کنین از داخل تالار فیلمبرداری کنین
غریبی میکردم محلم نمیداد دلم میشکست یه کلمه هم تا تالار باهام حرف نزد
رفتیم داخل تالار عمه کوچیکم دید من چشمام پر اشکه گفچرا چشمات اینجوری ان گفتم برای لنزه
نشستم سرجای عروس داماد خیلی دلشوره داشتم فیلمبردار هرچی گفت رقص دونفره شوهرم قبول نکرد گفت من اهل رقص نیستم ، راستم میگف اهل رقص نبود اما خب شب عروسی آدم فرق داره ، همون یه شبه ، فیلمبردار بهم گف عروس تو دامادو راضی کن بعدا پشیمون میشین خاطره میشه ، من جرات نمیکردم حرف بزنم میترسیدم جلو همه کمم بیاره ، گفتم اقام اهل رقص نیست
فیلمبردار گفت حداقل عروس تنها برقصه یچیزی داخل فیلم باشه ، من از ناچاری تنها رفتم وسط شوهرم حتی نگامم نکرد