من بچه هام شیر ب شیرن نگهداریشون سخته خیلی از طرفی هم شوهرم تازه کار باز کرده کارش رونق نگرفته چند روز پیش با بابلم درد دل میکزدم خیلی ناراحتم اعصابم خراب تو شهر غریبم با دو تا بچه شیر ب شیر وضع مالیمون هم این
حالا سر ی چیز کوچک بابام دعوام کرد بعد گفت زجر کشیدنتو دارم میبینم انقذررررر دلم شکست اومد معذرت خواهی کرد گفتم نمیبخشم تو میدونی من چقدر حساسم ک وضع مالیمون خوب نیس دست گذاشتی رو نقطه ضعفم میگی آدم بدی هستی ک زندگیت رو سختیه خدا بهت زجر داده
حالا من ۳ میلیارد از بابام میخوام قول داده عید بدش ندادش کل زندگیمون همون بوده من گفتم اشکال نداره هر وقت داشتی خورد خورد بده شوهرم کاری نداره
ولی این حرفو ک زد ب مامانم گفتم ب بابا بگو سریع پولمو بده شما ک تو زجر نیستید و زندگیتون لوکسه گفت نداریم یدفعه یک میلیاردشو فعلا میدیم
گفتم باشه ولی بدین دیگه
مگه من از تو پول خوردم آنقدر نشستم گریه کردم از زخم زبونش
دفعه اولش نیس هزار بار زخم زبون های نیش دار میزنه بعد میگه باباتم خب بگم پس قلب شکسته من چی میشه چ فرقی بین پدر مادر ک ناراحت میکنن و نمیکنن هست چرا باید بهم بگه دلم میخواد خدا ی قدرتی بهم بده ک بهش نشون بدم
دو روز اومده بودم پیش خونوادم بهم خوش بگذره جلو شوهرم حیثیتم و برد حالا میخوایم برگردیم