مادرشوهرم مرده شوهرم بعد از سالش هم سر سفره عید من ننشست وعیدی هم.نداد بمن , توی زندگی هم بامن اصلا اخلاقش خوب نیست کلا هیچوقت منو بیرون نبرده همیشه ,میگفت یا با اونا باید بریم یا اصلا منو نمیبرد ,و چون خونمو ازونا جدا کردم ,دیگه محبتی بمن نکرد ,منم خانوادم مشکل داشتن ,پدر و مادرم طلاق گرفتن ,و برادرهام میگفتن بزارش یه تیکه سنگ فکر کن نیستش بدشون میومد من طلاق بگیرم تو جوونیم سوختم ,خواهراش پرش کردن نسبت بمن الان طوری شده که سمت من نمیاد بخاطر خانوادش ,هر بار میرفتم سمت خانوادش یه داغی به دلم میذاشتن به لباسام هم ایراد میگرفتن و بعم میگفتن مظلوم نما ,پشت سرم پیش شوهرم ,اونم میومد و با بی اعتنایی تمام بامن رفتار میکرد ,اصلا پیش هم نمیخوابیم مگر چه اتفاقی بیفته ,امشبم بالشش رو برد تو راهرو خوابید ,جایی ندارم برم ,خیلی اذیتم میکنه روحم توی ااسارته