داستان زندگیت مثل منه با این تفاوت که پذر و مادرم هردو میگفتن وظیفشه بدبختی اینه شوهرم خیلی زیااااد بم احترام میذاره اینا زورشون میاد و بهش بی احترامی میکنن انگار دنیا برعکس شده بعد به اون داماد زنباز خیانتکار دزدشون بیشتر احترام میذارن
اینم تاالان یه هل پوچ برام نگرفته تا حرفی بزنم میگه برو گمشو از خونم بیرون اخه ادم نا حسابی اون مقدار طلایی که بت قرض دادم رو بم بدی مهتاج جهازت نیستم پولمو بالا کشبدن همیشه طلب کاری ارثی که از مادرم بالا کشید به زبونش مزه کرده سالهاست از همه طلب همه چی داره
شوووهر کردیا 😬😬
دمش گرم ۲۰ تومن خرج لباس
حق با توعه زشته باید بری مامانت چی میگه؟ چرا خانوادگی نمیرین؟ بلاخره قوم و خویشتونن
با شوهرت صحبت کن بگو بابام سخت گیری میکنه سعی کنین زود تر عروسی بگیرین و برین خونه خودتون بنظرم درک میکنه این مشکلات اول زندگی پیش میاد غصه نخور
حق داری خیلی حس بدیه!!منم تو شرایط تو بودم فکر میکردم دیگه از شرایط خونه یپدر راحت شدم که تو همین دوران عقدی که الان هستم چه چیزا ک ندیدم از نامزد مخربون و به ظاهر پاکم که الان دارن جدا میشم...تحمل کن تا تموم شه دوران عقدت مشکلت با پدرت روهم اصلا جلوی شوهرت نه نشون بده نه چیزی بگو
اینقدر خانوادم رفتن رو اعصابم . تعریف الکی نیس به خدا سوعرم پولدار دکتر نجیب مهربون چشم پاک هرچی بگ کم گفتم ولی چییییی نه بش احترام میذارن نه دعوتش میکنن نه تحویلش میگیرن . بعد اون دامادشون بی سواد نچسب که همه پولاشو خرج زن هرزه کرده و زن خودش مثل گداها لباس پوشیده رو تاج سرشون کردن . اینقدر اعصابم خورد شد که به شوهرم گفتم دیگه نره خونشون لیاقتشون فقط اون دومادشونه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
20 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز