مهمونی دعوت شدیم رفتیم بعد از افطار که نون و پنیر سبزی بود منتظر شام بودیم نیوردن🥴
مامانم مخم رو سوراخ کرد از بس چیز گفت حرص خورد
از دیروز یه ریز داره حرف میزنه
کارشون بد بوده شام ندادن؟
جانِ هر زنده دلی، زنده به جانی دگرست...گاهی آدمها رو میفهمی،ولی کسی نیست که خودت رو بفهمه. شاید یه روزی تو دل یه سکوت، یه نفر پیدا بشه که قصهی بیصدا بودن تو رو شنیده باشه
ما هم رفتیم و همون موقع بلند شدن رفتن از بیرون غذا گرفتن سر سفره نشستیم گفتن عهههه من فکر کردم شما غذا خوردین انقدر خجالت کشیدم بعد باز رفت دوتا پرس دیگ گرفت و زنش گذاشتون یخچال
تازه اینم بگم که رفته بودیم کادو به دنیا اومدن بچش بدیم یه لباس خوشگل خریدیم و یه جعبه شیرینی بعد تا لباس باز کرد گفت کاش پتو میخریدین بچم پتو نداره شیرینیم برامون نیاورد خواهرم کوچیک بود همش میگفت دلم ازون شیرینی میخواست شامم که اینطوری یه دفعم چند ماه پیش رفتیم خونشون در حد یه نیم ساعت نشستن تا نشستیم به شوهرش گفت چایی خاموش کن میوم نیاورد از خجالت پیش شوهرم آب شدیم حالا مامانم گفته عید بچه دومش به دنیا بیاد میخوام تلافی کنم
خیلی زشته این حرکت تازه اینا ده بار میان ما یه بار میریم یه چاییم جلومون نمیذاره
آره همینو بگو من هر بار که میاد پذیرایی مفصل ولی دیگه از اون تاریخ به بعد من خیلی عادی رفتار میکنم چون احساس میکنم به شعورم توهین میشه و بیشتر براش مایه بزارم
اگر دعوت کردن بله کارشون زشت بوده .اگر خودتون رفتید من شخصا شام و ناهار نشستن تو عید را نمیپسندم
نه دعوت کردن
جانِ هر زنده دلی، زنده به جانی دگرست...گاهی آدمها رو میفهمی،ولی کسی نیست که خودت رو بفهمه. شاید یه روزی تو دل یه سکوت، یه نفر پیدا بشه که قصهی بیصدا بودن تو رو شنیده باشه
چه بیشعور، خدا شاهد من بودم همون لحظه بلند میشدم و قطع ارتباط میکردم
دیگه قطع رابطه کردیم فقط این یه مورد خیلی کوچیکش بود موارد دیگشو بگم ،متاسفانه از اینا هم که خیلی مقید نماز سروقت و روزه بودند.من کلا آدم ساده ای هستم اهل تجملات نیستم و خیلی رو حلال و حروم حساسم ولی اصلا اینقدر از اینا بدم اومد.حالا ما تنها دعوت نبودیم اون یکی دوستمون هم بود اون بهشون گفت پیتزا شما فرق داره گفت ما سوسیس کالباس نمیخوریم مرغ گذاشتیم برا خودمون یه ادویه ای زدیم شما دوست ندارید خوب آدم حسابی مثلا بچه دو ساله من سوسیس کالباس کارخونه ای میخوره یا خودمون.