همسر سابق من، با اینکه اعتقادی شبیه بودیم. یکبار من رو گذاشت رفت شهر مامانش این ها. گفت میرم ببینمشو ن. چند هفته بعد یکی از اقوامشون من رو دید گفت تو چرا عروسی نیومدی. فهمیدم عروسی دخترعموش بوده. اصلا به من نگفته بود. با مادرش این ها رفته بود. یهو تاپیکت رو دیدم یادم اومد. چقدر گریه کردم. الن میگم گور پدرش. اون داغون های بی ریخت همچین جای ناراحتی هم نداشتن دیدن ریخت هاشون. حیف جوونی و اشک هام. تو هم همش بگو به جهنم
سلام..اول بگم من بخاطر همسرم اومدم اینجا و اولین باره..گذری چِشَم افتاد ب تایپیک شما..به عنوان یا مرد وقتی مردی بتونه تنها خوشگذرونی کنه بی زنش..بازم میتونه.و میتونه..آبجی هنوز که بچه نداری و اولشه بکش کنار..انتظار از کسی نداشته باش.کاریکه میخوای انجام بده و توکل کن به خدا..من خودم این کارا رو انجام دادم ولی بحث مذهب و دین و مشروب خوری به کنار..وقتی مردی زنی رو بخواد..یا نمیره..یا میره میبره با خودش چون نمیتونه تنها بزارتش. یا شرایط رو جوری میکنه که همسرش اذیت نشه..من الان با یدست دارم پای همسرم ماساژ میدم با یدست تایپ..اوایل بارداری بسر میبره احساس خستگی داره..نمیگم من اوکی هستم..نه..میگم پسری که با وجود اینکه متاهل شده نمیتونه همچین چیزی رو مدیریت کنه به نحو احسن و رضایت دو طرف اون پسر تا مرد شه دل زنش پر درد شه..بفکر درست شدنش نباش..چون بازم اتفاق میوفته..و بدترین چیز پنهون کاری و دروغه..نمون..پدرت کمکت نکرد ..تنها زندگی کن با ارامش..ولی زنده نباش به تنهایی..بهترین اتفاق واست رقم میخوره..با صبر..ایمان..و پشتکار..رو پای خودت سعی کن واستی.. صحبت من به تمام زن های سرزمینمه..اگ مردتون مرد نیست رو پای خودتون واستید ..اولین‌کار اینه قبل جدایی..یکم مستقلی نصیب شما و تنهایی نصیب شوهر بشه..اگ دیدید فایده نداشت .. بزنید کنار و پیاده کنیدش..و همیشه اگ مردی از خودش گذشت بخاطرتون..ازش نگذرید بخاطر هیچ چیزی.. عزت همگی زیاد...م . ی ..
خب الان تو سفر پیام میده چی میگه منظورش اینه ناراحت که باهاشون نرفتی ؟؟؟تنها راهی که داری کاری کنی به پرونده برادرت رضایت بده اینجور که پیش میره اون به چه دلی به نظرت بره درخواست طلاق بده مشکلی نداره باهات همینجور قبلازندگی می‌کرده داره زندگیشو میکنه
