من شوهر ندارم اما بابام نمیزاره اب خوشم از گلوم پایین بره ،
بچگی مانمو داداشم رفتن پیش خدا بعد اونم بابام موادی شد
هر لحظه باید با این صحنه روبرو بشم
چندبارم خودکشی کردم اما نشد برم پیش مانم
دیگ کم اوردم بخدا
میزنه سرم از خونه فرار کنم
ولی میگم وقتی ده هزارم ته جیبم نیست کجا برم
دیشب اینقدر بخدا التماس کردم ک بیدار نشم
حیف نمیشه اینجا عکس وسایل موادشو بدم
شما ببینین
وگرنه هزار بار بخاطره زندگی ک دارین خدا رو شکر میکنینهمه قبل عید با خانوادهاشون میرن خرید ، تفریح
منم باید بشینم فقط گریه کنم
حسود نیستما خدا همه رو خوشبخت کنهولس دلم برا خودم میسوزه که خدا هم دوست نداره برم پیش اون و مانم🥺😭