الان عصبانیم اگه همه خواب بودن تمومش میکردم صورتمو از فشار چنگ زدمو زدم به صورت خودم و گلومو فشار دادم قلبم داره از فشار گریه و ناراحتی شدید میترکه
ایکاش ایکاش جرعتشو داشته باشم امشب دیگه نمیتونم به قران دیگه توان ادامه دامه دادن ندارم فکر میکردم اگه از خانواده شانس نداشتم شاید ازدواج خوبی داشته باشم اما نامزدمم ذره ای براش مهم نیستم بابت جریان دیشب که گفتم تو تامیکا ناراحت بودم امروز با مامانم دعوام شد گفت لیاقتت همونه
اره راست میگه من یه اشغال به درد نخورم یه احمق که باید بمیرم لعنت بهم که هیجوقت نخواستم دل کسیو بشنکنم اره من یه اشغالم که همیشه به دیکران بیشتر خودم اهمیت دادم من یه لجنم وقتی خانوادم اینه چه انتظاری از بقیه دارم این زن زندگیمو نابود کرد حیف اسم مادر